Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
interrupted line
خط چین
interrupted line
خط بریده بریده
Other Matches
interrupted
مقطوع
interrupted
فاصله دار
interrupted
متناوب
interrupted
[عناصر معماری منقطع]
interrupted projection
برآمدگیفاصلهدار
interrupted task
تکلیف ناتمام
She interrupted the train of my thoughts.
رشته افکارم را پاره کرد
interrupted flashing light
چراغ چشمک زن منقطع
interrupted quick flashing light
چشمک زن تند مقطع
line to line fault
تماس خطوط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
on line
در خط
line of d.
حد فاصل
off line
غیر متصل
line of d.
مرز
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
off line
برون خطی
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
on line
مستقیم
on line
متصل
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
به خط شدن
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
line up
به خط شدن
off line
منفصل
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
on line
درون خطی
off line
قطع
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
<idiom>
درآینده
in line
شمشیر در وضع حمله
mean line
خط میان
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
o o line
خط دیدبانی سپاه
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
on line help
کمک مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down line
بار کردن پایین خطی
down the line
ضربه از کنار زمین
out of line
خارج از خط جبهه
in line
همراستا
the line
صف
old line
محافظه کار
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
out of line
<idiom>
ناصحیح
line by line
سطر به سطر
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line
خط زدن
line
نسب
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
جبهه جنگ
line
خط انداختن در
line
سیم
line
حدود رویه
line
طرز
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
شعبه
line
محصول
line
لاین
line
رشته
line
در سمت
line
صفی در خط
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
line
: خط
line
طناب سیم
line
رسن
line
ریسمان
line
رشته بند
line
ردیف
line
: خط کشیدن
line
خط دار کردن
line
خط صف
line
طناب خط
line
خط
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
اراستن
line
بخط کردن
line
سطر
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
by-line
خط فرعی راه اهن
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
neutral line
خط بی اثر
median line
میانه
line of attack
سینه شمشیرباز
mason's line
ریسمان کار
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
marline or line
طناب کوچک دولا
lyman line
خط لیمان
line of attack
هدف
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
line of approach
مسیر تقرب یا فرود
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب مهار مین
multicore line
خط چند رشتهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multipoint line
خط چند نقطهای
mach line
موج ضربهای ضعیف
lumber's line
خط سینه ناو
line width
پهنای خط
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line map
نقشه تنظیم شده یا میزان شده
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer
مبدل خط
line spectra
طیف خطی
line man
خط اهن
line man
بازرس
line of cerdit
خط اعتبار
load line
خط بار
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line
نشانگر سینه
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line noise
پارازیت خط
line noise
اختلال
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line
دوراهی
local line
خط محلی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line of cerdit
میزان اعتبار
new line character
دخشه تعویض سطر
private line
خط خصوصی
percolation line
خط نفوذ
penny a line
ارزان نویس بی مایه
penny a line
پست
penny a line
ارزان
peaked line
خط پاره پاره
peaked line
خط چین
pass a line
رد کردن طناب
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
phase line
خط خیز
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line
خط قیمت
poverty line
خط فقر
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
phantom line
خط فرضی
phantom line
خط سری
out of line coding
کدگذاری برون خطی
line inductance
اندوکتیویته خط
line number
شماره خط
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
line of approach
راه وصول
line of approach
راه تقرب به دشمن
nonswitched line
خط غیر گزینشی
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
on line database
پایگاه داده درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
line inductance
اندوکتانس خط
line insulator
مقره خط
out line font
قلم متغیر
line integral
انتگرال خطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com