Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
inversion center
مرکز وارونگی
Other Matches
inversion
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion
واژگونگی
inversion
وارونگی
inversion
پیچش کف پا به طرف داخل
inversion
همجنس خواهی
inversion
تعادل جریان هوایی
inversion
ثبات کوران هوایی
inversion
وارونه
inversion
ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
inversion
وارون سازی
population inversion
وارونگی جمعیت
inversion temperature
دمای وارونگی
inversion of configuration
وارونگی پیکربندی
affect inversion
وارونگی عاطفه
image inversion
برگردانی تصویر
frequency inversion
برگردان فرکانس
lateral inversion
معکوس جانبی
walden inversion
وارونه سازی والدن
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
سانتر
center
کیان
center
گروه مرکزی
center
مجمع
center
متمرکز کردن
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
نقطه گره
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
نقط ه میانی چیزی
center
تمرکز یافتن
off center
خارج از مرکز
center
میان
center
مرکز
center
وسط ونقطه مرکزی
center
درمرکز قرارگرفتن
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
center sleeve
مرکز مجوف
dead center
<idiom>
کاملا وسط
center sleeve
مرغک ماشین تراش
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
data center
مرکز داده
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center spuare
زاویه تمرکز
center wing
بال میانی
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
dead center
نقطه مرگ
direction center
مرکز هدایت عملیات
center punch
مرکز منگنه
diffracting center
مرکز پراشنده
wheel center
مرکز چرخ
center section
بال میانی
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
center strap
نوار پهن تور تنیس
data center
مرکز داده ها
center stripe
خط میانی زمین
center web
هسته
center web
مرکز چرخ
chiral center
مرکز کایرال
communication center
مرکز مخابرات
communication center
مرکزارتباطات
community center
ساختمان محل انجمن
community center
مرکزاجتماع
center strop
نوار پهن تور تنیس
cost center
تمرکز هزینه
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center
مرکز هزینه زا
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center
مرکزکنترل
control center
مرکز کنترل عملیات
computing center
مرکز محاسبات
computer center
مرکز کامپیوتر
shopping center
مرکز فروش
primary center
مرکز عمده
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
pintle center
نقطه لولا
operation center
مرکز عملیات
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
signal center
مرکز مخابرات
primary center
مرکز اولیه
provision center
مرکز توشه
training center
مرکز اموزش
school center
مرکز اموزش
respiratory center
مرکز تنفسی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
shopping center
بازار
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز پیام
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center
مرکز تغذیه
education center
اموزشگاه
education center
مرکز اموزش
three center bonding
پیوند سه مرکزی
documentation center
مرکز اسناد
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
information center
مرکز اطلاعات
message center
مرکز پیام
sleep center
مرکز خواب
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
speech center
مرکز گویایی
switching center
مرکز راه گزینی
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
center punch
مرکز سوراخ
center gage
مرکز سنج
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
سانترفوروارد
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill
مته متمرکز
center drill
مته مرکز
center distance
فاصله ازمرکز
center gravity
گرانیگاه
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center line
خط صفر
center line
خط وسط زمین
center line
خط میانی زمین
center line
خط مرکز
center line
اسه
center line
خط محور
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center land
خط میانی
center ice
قسمت بی طرف زمین
center distance
فاصله مرکزی
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
detention center
بازداشتگاه
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
brain center
مرکز مغزی
burst center
مرکز ترکش
center circle
دایره میانی
center circle
دایره وسط زمین
center board
ته قایق بادبانی
center bit
مته سه نبش
center base
میدان مرکزی
center back
بازیگر میانی خط عقب
center back
بک میانی
battery center
مرکز اتشبار
burst center
مرکز گلوله
active center
مرکز فعال
center of mass
مرکز حجم هدف
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center of gravity
مرکزگرایی
symmerty center
مرکز تقارن
center of symmerty
مرکز تقارن
center of resistance
مرکز مقاومت
center of pressure
مرکز فشار
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of lift
مرکز برا
center of mass
مرکز جرم
center of mass
مرکز هدف
center of mass
مرکز هیولای هدف
center piece
میانه
center mark
مرکز سوراخ
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center line
مرکزدوران
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of distribution
مرکز پخش
center of gravity
گرانیگاه
center of gravity
مرکز ثقل
center punch
سنبه نشان
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
attendance center
[British E]
بازداشتگاه نوجوانان
[قانون]
commercial center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
carpooling center
[American E]
بنگاه همسفری
shopping center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
carpooling center
[American E]
مرکز همسفری
commercial center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
tactical operation center
مرکز عملیات تاکتیکی
target information center
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target information center
مرکز اطلاعات هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com