Dictiornary-Farsi | it lies beyond his competence | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 67 (5 milliseconds)

English	Persian
it lies beyond his competence	در صلاحیت او نیست


Other Matches

competence	کفایت
competence	قابلیت
competence	روح تلاش جدیت
competence	صلاحیت
competence	شایستگی
competence	کفایت سررشته
competence	اهلیت
competence	توانش
competence	مهارت
It is not within his competence.	در صلاحیت اونیست
competence	مهارت فنی
competence	قابلیت
competence	شایستگی
competence	صلاحیت
competence	توانایی
competence	سررشته
competence	کفایت
competence	روح رقابت
competence clause	شرط صلاحیت
here lies	است
here lies	در اینجاخوابیده
one or other of you lies	یکی از شما دو تن دروغ می گوید
lies	افتادن
here lies	در اینجا دفن است
it lies before us	پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
as far as in me lies	تا انجاکه در حدود توانایی من است
lies	دروغ
lies	کذب
lies	: دراز کشیدن استراحت کردن
lies	خوابیدن
lies	ماندن
lies	واقع شدن
lies	قرار گرفتن
lies	موقتاماندن
lies	وضع
as far as in me lies	انچه از من بر می اید
lies	:دروغ گفتن
lies	زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies	نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies	موقعیت چگونگی
lies	سخن نادرست گفتن
The responsibility lies with you.	مسئولیت با شما است.
only death does not tell lies	تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
A pack of lies .	یک مشت دروغ
the rest lies with you	باقی ان با خودتان است
the valley lies below	ده در پایین است
the remedy lies in this	چاره ان اینست
the fault lies with him	تقصیر با اوست
white lies	دروغ مصلحتآمیز
it lies on the east of	در خاور واقع
it lies on the east of	است
white lies	دروغ سفید
love lies bleeding	گل تاج خروس
this line lies north	این خط شمالی
that city lies in ruins	است
that city lies in ruins	ان شهر خراب
I wonder what lies in store for me in the future.	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
love lies bleeding	گل همیشه بهار
this line lies north	جنوبی است
love lies bleeding	زلف نوعروسان
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies	تا آنجا که تیغم ببرد
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb>	کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.	بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
Dont spin such yarns . Dont tell lies.	دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.