Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
Search result with all words
part plan
نقشه جزیی
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
E-plan
[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
تدبیر اندیشه
plan
نقشه
plan
طرح
plan
برنامه
the better plan is to
بهتر این است که .....
plan
خیال
plan
زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan
تدبیر
plan
طرح کشیدن یا ریختن
plan
برنامه ریزی کردن
plan
پلان
plan
نقشه کف
plan
پیش بینی کردن
plan
طرح کردن
plan
طرح ریزی کردن
plan
نقشه مسطحه برنگاره
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
K-plan
[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan
هامن
lesson plan
طرح درس
general plan
نقشه عمومی
loading plan
طرح بارگیری خودرو
floor plan
نقشه اشکوب
fire plan
طرح اتش توپخانه
fire plan
طرح اتش
financial plan
برنامه مالی
flight plan
طرح یا نقشه پروازهواپیماها
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
marshall plan
برنامه مارشال
marshall plan
طرح مارشال
economic plan
برنامه اقتصادی
entry plan
طرح ورود به بندر
entry plan
طرح دخول به سر پل
europen plan
نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
installation plan
نقشه ی نصب
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
he thought out a plan
تدبیری اندیشید
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
interim plan
برنامههای موقت
general plan
نقشه کلی
game plan
استراتژی بازی
frequency plan
طرح فرکانس
key plan
نقشه راهنما
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
war plan
نقشه جنگی
prestowage plan
طرح باربندی کالاها
plan frame
چارچوب برنامه
project plan
طرح پروژه
prospective plan
برنامه بلند مدت
perspective plan
برنامه بلند مدت
partial plan
برنامه جزئی
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
rolling plan
برنامه غلتان
secondary plan
طرح ثانوی
plan implementation
اجرای برنامه
plan implementation
عملی کردن برنامه
plan view
نقشه کف
plan view
نمای بالا
plan view
دید از بالا
plan targets
اهداف برنامه
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan of the day
برنامه روزانه ناو
plan of maneuver
طرح مانور
plan of campaign
طرح پیکار
plan of action
طرح عملیات
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
site plan
نقشه جایگاه
ordnance plan
طرح اردنانس
ordnance plan
طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan
طرحی راپیشنهادکردن
national plan
برنامه ملی
outline plan
طرح مبنا
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
site plan
نقشه محل
sliding plan
برنامه لغزان
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan
طرح جنگ
strategic plan
نقشه جنگ
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan
طرح عملیات نظامی
tentative plan
طرح ازمایشی
test plan
طرح ازمایش
war plan
طرح جنگی
draft plan
پیش نویس برنامه
collection plan
طرح جمع اوری
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
ground plan
شالوده
ground plan
طرح اساسی
ground plan
نقشه مسطحه
ground plan
برنگاره
butterfly plan
طرح پروانه ای
block-plan
نقشه اولیه ساختمان
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
colombo plan
طرح کلمبو
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
centralized plan
پلان مرکزی
ground plan
نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
cargo plan
طرح بارگیری ناو
barrier plan
طرح موانع
contingency plan
طرح احتمالی
master plan
نقشه مجموعه
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
contingency plan
طرح عملیات احتمالی
ground-plan
[نقشه همتراز با زمین]
development plan
طرح ارایش زمین
approval of plan
تصویب نقشه
development plan
طرح گسترش
development plan
برنامه توسعه
detailed plan
برنامه تفصیلی
master plan
نقشه کلیات
deck plan
صفحه پل کشتی
deck plan
افق پل کشتی
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
negative tax plan
طرح مالیات منفی
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
air fire plan
طرح اتش هوایی
open-plan coach
طرحبازوگن
plan position indicator
صفحه رادار ناو یا هواپیما
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
coordinated fire plan
طرح اتش هم اهنگ شده
documented plan figures
ارقام مستند برنامه
class improvement plan
طرح توسعه ناو
class improvement plan
طرح بهبودناو
artillery fire plan
طرح اتش توپخانه
on your part
<adv.>
از طرف تو
for your part
<adv.>
از سمت تو
[از طرف تو]
on your part
<adv.>
از سمت تو
[از طرف تو]
for their part
<adv.>
از طرف آنها
on their part
<adv.>
از طرف آنها
for your part
<adv.>
از طرف تو
themselves
[for their part]
<adv.>
از طرف آنها
for my part
<adv.>
از طرف من
on your part
<adv.>
از طرف شماها
for his part
<adv.>
از طرف او
[مرد]
on his part
<adv.>
از طرف او
[مرد]
from your part
<adv.>
از طرف شماها
for your part
<adv.>
از طرف شماها
on my part
<adv.>
از سوی من
for my part
<adv.>
از سوی من
on my part
<adv.>
از طرف من
on her part
<adv.>
از طرف او
[زن]
two part
کاغذ
two part
با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
to take part
[in]
شرکت داشتن
[در]
part way
تا اندازهای
part way
نیمه
part way
بخشی از راه
A part of the whole .
جزئی از کل
take part in
<idiom>
درچیزی شرکت داشتن
as part of
بخشی از
for her part
<adv.>
از طرف او
[زن]
on your part
<adv.>
از طرف شما
take part
دخالت کردن
take part
مداخله کردن شرکت کردن
take part
دخالت یا شرکت کردن
take part
سهیم شدن
take part
سهیم بودن
take the part of
طرفداری کردن
for your part
<adv.>
از طرف شما
in part
<idiom>
تا یک اندازه
for the most part
اکثرا
part
بخشی از چیزی
part
قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part
نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part
عضو
on the other part
از طرف دیگر
for the most part
بیشتر
for my part
من که
part
جزء
in part
در یک قسمت
in part
تایک اندازه
better part
قسمت بیشتر
part
قسمت
for my part
از سهم خودم
name part
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part
از طرف او
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com