Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
joint costs
هزینههای مشترک
joint costs
هزینه مشترک
Other Matches
overall costs
هزینه کامل
overall costs
هزینه کلی
costs
خسارت دادرسی
at all
[any]
costs
<adv.>
در هر حال
[بی شرط]
on costs
هزنههای ثابت
with costs
بعلاوه هزینه دادرسی
with costs
با هزینه دادرسی
on costs
هزینههای غیرمستقیم
costs
هزینه دادرسی
avoidable costs
هزینههای قابل اجتناب
ordering costs
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
ordering costs
هزینههای مربوط به سفارش کالا
operational costs
هزینههای عملیاتی
carriage costs
هزینه باربری
average costs
معدل هزینه کل محصولات
secondary costs
هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
recurring costs
هزینههای تکرار شونده
real costs
هزینههای واقعی
overhead costs
هزینههای بالاسری
prime costs
هزینههای اولیه
overhead costs
هزینههای اضافی
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
overhead costs
هزینههای حاشیهای
overhead costs
هزینههای عمومی
building costs
هزینههای ساختمان
material costs
هزینههای مواد
environmental costs
مضار زیست محیطی
costs of proceedings
هزینه دادرسی
costs of proceedings
مخارج عدلیه
costs arabicus
قسط شیرینی
fixed costs
هزینههای ثابت
fixed costs
هزینههای سرمایهای
fixed costs
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
historical costs
هزینه اولیه
holding costs
مخارج نگهداری
implicit costs
هزینههای ضمنی
implicit costs
هزینههای نامرئی
internalization of costs
داخلی کردن هزینه ها
comparative costs
هزینههای نسبی
carriage costs
هزینه حمل و نقل
estimate of costs
تخمین مخارج
historical costs
هزینه واقعی
design costs
هزینههای طراحی
security for costs
تامین هزینه دعوی
selling costs
هزینههای فروش
transaction costs
هزینههای معاملاتی
valuation of costs
ارزش گذاری هزینه ها
running costs
پرداختروزانهپول
construction costs
هزینه های ساختمان
It costs quite a bit .
کلی پولش می شود
At all costs . At any price .
به هر قیمتی که شده
What costs little is little esteemed .
<proverb>
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
total costs
هزینه کلی
total costs
هزینه کامل
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
construction costs
هزینه های ساخت و ساز
to carry costs
هزینه مرافعه دادن
wage costs
مخارج دستمزد
selling costs
هزینههای فروش کالا
spillover costs
هزینههای خارجی
spillover costs
عوارض منفی خارجی
standard costs
هزینههای استاندارد
standard costs
هزینههای نرمال
storage costs
هزینههای انبارداری
taxation of costs
ارزیابی هزینههای دعوی
supplementary costs
هزینههای مکمل
supplementary costs
هزینههای اضافی
tangible costs
هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
taxation of costs
مالیات هزینه دادرسی
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
free of shipping costs
<adj.>
ارسال رایگان
free of forwarding costs
<adj.>
ارسال مجانی
free of shipping costs
<adj.>
ارسال مجانی
additional costs
[expenses]
هزینه های اضافی
additional costs
[expenses]
هزینه نهایی
costs an arm and a leg
<idiom>
[فوق العاده پرخرج یا گران]
free of forwarding costs
<adj.>
ارسال رایگان
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
to fix a person with costs
هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
measurement of benefits and costs
اندازه گیری منافع و هزینه ها
life cycle costs
هزینههای دوره عمر یک محصول
free of forwarding costs
<adj.>
حمل رایگان
free of shipping costs
<adj.>
حمل رایگان
joint and several
تضامنی
v joint
اتصال "وی "
joint
درزه
joint
مفصل اتصال ضربهای
joint
وصله
joint
لولا
joint
هرزملات
joint
مهره اتصال
joint
اتصالی
joint
مشترک الحاقی
joint
تصلب شرائین
joint
بند بند کردن اتصال دادن بند
joint
بهم پیوستن
joint
مشاع
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
joint
محل اتصال محل ضربه
joint
ستاد مشترک
joint
اتصال
joint
درز
joint
توام
joint
مشترک بین نیروهای مسلح
joint
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
joint
زانویی
joint
مشترک
joint
مفصل پیوندگاه
joint
بند
joint
بند گاه
joint
شرکتی مشاع
joint
کردن خرد کردن
joint
نیروهای مشترک عملیات مشترک
joint
شریک
joint
مفصل
joint
متصل
joint
بند بند کردن مساعی مشترک
butt joint
ضربه
overlap joint
اتصال نیمانیم
pin joint
اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
mortise joint
اتصال کام
ball joint
توپی اتصال
butt joint
اتصال دو ورقه بصورت لب به لب و بدون روی هم امدن لبه ها
magnetic joint
محل ضربه در میدان مغناطیسی
cable joint
مفصل اتصال کابل
mitre joint
اتصال فارسی
miter joint
برش فارسی
jump joint
اتصال لب به لب
oblique joint
شکستگی کج
butt joint
اتصال لب به لب
brittannia joint
اتصال بریتانیایی
ball joint
سیبک
longitudinal joint
درز از درازا
knuckle joint
لولای مفصلی
knee joint
زانو زانویی
knee joint
بندزانو
juke joint
رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
joint zone
منطقه مشترک
joint weld
جوشکاری اتصالی
joint washer
واشر اتصال
joint venture
سرمایه گذاری مشترک
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint tenants
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
joint tenants
اجاره داران مشترک
knuckle joint
لولای بند دار
knuckle joint
اتصال زانویی
longitudinal joint
درز طولی
cable joint
موف اتصال
lapped joint
اتصال بوسیله پوشش
lap joint
اتصال لب به لب
lap joint
اتصال نیم ونیم
lap joint
اتصال رویهم
lap joint
اتصال نیمانیم
knee joint
مفصل زانو
lap joint
اتصال پوششی
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
joint tenancy
شرکت در اجاره داری
rail joint
اتصالریل
peripheral joint
اتصالجانبی
flare joint
اتصالز-بانه
fetlock joint
مویپشتپایاسب
with the joint views of
با جلب نظر
welded joint
اتصال جوش
joint opening
دهانه یک درز
universal joint
قفل کاردان
summit joint
درز کلید طاق قوسی
clip joint
<idiom>
شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
raking out of a joint
درزخراشی
joint of the foot
قوزک پا
[استخوان بندی]
ankle joint
قوزک پا
[استخوان بندی]
joint of the foot
قوزک
[استخوان بندی]
ankle joint
قوزک
[استخوان بندی]
drip-joint
[اتصال بین دو ورق فلزی]
universal joint
مفصل چرخنده
universal joint
دو میله متصل بهم وفا دربچرخش
transverse joint
درز از درازا
sawn joint
درز اره شو
riveted joint
اتصال پرچ
ball joint
توپی
raking out of a joint
درز گشایی
raking out of a joint
درز اره شده
raking out of a joint
تهی کردن درزها
rabbet joint
اتصال دو راهه
rabbet joint
بست یا مفصل کنش کاوی
sawn joint
درز بریده
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
sealing joint
اتصال اب بندی
transverse joint
درز عرضی
toggle joint
مفصل زانویی
swivel joint
مفصل گردان
strike joint
شکستگی طولی
strapped joint
اتصال تسمهای
slip joint
اتصال ازاد
sleeve joint
اتصال با بوش
seam joint
درز
propeller joint
چهارشاخه گاردان خودرو
joint tenancy
اجاره داری مشترک
joint grouting
پر کردن درزها یا بندها
joint exercise
تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
joint exercise
مانور مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com