Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
English
Persian
judgement seat
دادگاه
Other Matches
judgement
حکم محکمه
judgement
رای دادگاه قضاوت
judgement
دادرسی داوری
judgement
احکام
value judgement
قضاوت ارزشی
In my judgement. As I see it.
به تشخیص من
Last Judgement
روزقیامت - روزقضاوت
judgement
داوری
judgement
دادرسی فتوی
judgement
رای
judgement
قضاوت
judgement
حکم
judgement day
روز داوری
judgement by default
حکم غیابی
judgement on merits
حکم ماهوی
contradictory judgement
نقیضه
enforcement of judgement
اجرای احکام قضایی
final judgement
حکم نهایی
contradictory judgement
نقیض
comparative judgement
قضاوت تطبیقی
pass a judgement
قضاوت کردن
judgement day
روز رستاخیز
judgement debt
محکوم به
judgement debt
دادخواسته
pronounce a judgement
فتوی دادن
judgement debtor
محکوم علیه
render judgement on
حکم کردن درباره کسی
judgement hall
دادگاه
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
judgement debtor
دادباخته
sound judgement
عقل سلیم
law of comparative judgement
قانون قضاوت تطبیقی
meier art judgement test
ازمون قضاوت هنری مایر
seat
سکوی استقرار
take your seat
بنشینیدسرجای خودتان
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
seat
قسمت میانی زین اسب
seat
نشیمنگاه
seat
مقر
seat
جایگزین ساختن
seat
جایگاه نشاندن
seat
محل اقامت
seat
مرکز مقر
seat
کفل
seat
سرین
seat
نیمکت
seat
صندلی
seat
جا
seat
پایه
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
seat
نشیمنگاه مسند
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
حرکت تعادلی
bench seat
صندلیاتومبیل
reel seat
جایگاهقرقره
rear seat
صندلیعقب
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
first officer's seat
صندلیخلباناول
valve seat
نشیمنگاه سوپاپ
country seat
خانهی بزرگ روستایی
keay seat
جا خار
country seat
خانهی اربابی
dual seat
زینموتور
single seat
صندلییکنفره
adjustable seat
صندلی متحرک
commander's seat
صندلیفرمانده
captain's seat
محلنشستنکاپیتان
double seat
صندلیدونفره
seat back
پشتیصندلی
seat cover
پوششصندلی
book a seat
جا رزرو کردن
ejection seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
parliamentary seat
جای مجلسی
parliamentary seat
صندلی مجلسی
to resign one's seat
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
take a back seat
<idiom>
پذیرش پستترین مقام
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
Where is my seat(place)
جای من کجاست ؟
ejector seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
seat tube
تیوپصندلی
seat stay
نگهدارندهصندلی
seat-belt
کمربند صندلی هواپیما
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat
صندلی تاشو
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
garden seat
صندلی یانیمکت باغبانی
governor's seat
حکومت نشین
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
hiking seat
تهته اتکای خم شونده در قایق
governor's seat
حاکم نشین
jump seat
صندلی تا شو
drive's seat
صندلی راننده
county seat
مرکز بخشداری
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
seat-belts
کمربند صندلی هواپیما
bucket seat
صندلی یکنفری
hot seat
صندلی برقی
hot seat
صندلی الکتریکی
seat belt
کمربند صندلی هواپیما
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
back seat
صندلی عقب اتومبیل
box seat
صندلی لژ
bridge seat
تکیه گاه
bridge seat
پاشنه پل
key seat
جاخار
key seat
شیار خار
seat angle
نبشی نشیمن
seat bars
میلههای تکیه گاه
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
seat of settlement
محل نشست ساختمان
seat of the pants
استفاده از تجربه
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
straddle seat
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat of pain
جای درد
seat of government
مقر حکومت
the seat of pain
موضع درد
primer seat
مقر چاشنی
pillion seat
جای اضافی در موتور سیکلت
mercy seat
سرپوش رحمت
love seat
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat
تخت خدا
back-seat driver
آدم فضول
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
valve seat reamer
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat grinder
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
back-seat drivers
آدم فضول
flat racing seat
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
valve seat wrench
دریچهآچارپایه
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com