Dictiornary-Farsi | just what the doctor ordered | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 59 (5 milliseconds)

English	Persian
just what the doctor ordered <idiom>


Search result with all words

the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
Other Matches

And you are supposed to be a doctor ! some doctor ( physician ) you are !	مثلا" ناسلامتی شما یک دکتری !
ordered	دارای نظم و ترتیب
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
ordered	سفارش داده شده
well ordered	مرتب و منظم
ordered	مرتب
ordered	منظم
well-ordered <adj.>	منظم
well-ordered <adj.>	مرتب
That's not what I ordered.	آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
well ordered	بنحو اکمل انجام یافته
ordered	فرموده
ordered tree	درخت مرتب شده
partially ordered	پاره مرتب
ordered pair	جفت مرتب
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
he was ordered to europe	او باروپاگسیل گردید
ordered pair	زوج مرتب [ریاضی]
ordered pair	زوج مرتب [ریاضی]
we were ordered to stay	دستور دادند بمانیم
doctor-to-be	پزشک آینده
We sent for the doctor.	برای ما این دکتر را صدا کردند.
He has been to see the doctor.	او [مرد] نزد دکتر بود.
to go to this doctor and that	این حکیم وان حکیم کردن
to go to this doctor and that	پیش این طبیب وان طبیب رفتن
doctor	طبابت کردن
doctor of d.	دکتردرعالم دین
saw doctor	ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
doctor	پزشک دکتر
doctor	درجه دکتری دادن به
doctor of d.	حکیم الهی
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
Go and fetch a doctor!	برو یک دکتر بیاور!
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
spin doctor	متخصصروابطاجتماعی
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
after death the doctor <proverb>	نوشدارو بعد از مرگ سهراب
witch doctor	ساحر
witch doctor	جادو گر و طبیب
a fake doctor	پزشک قلابی
certificate of a doctor	تصدیق طبیب
certificate of a doctor	گواهی پزشک
school doctor	استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
flying doctor	پزشکسیار
Fetch a doctor at once.	زود یک دکتر پیدا کن بیاور
mad doctor	پزشک دیوانگان
herb doctor	پزشکی که با داروی گیاهی به مداوا میپردازد
family doctor	پزشک خانواده
the doctor bled me	دکتراز من خون گرفت
doctor in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor to the company	پزشک شرکت
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
The doctor is a busy man .	دکتر سرش شلوغ است
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.