English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
justice of supreme court مستشار دیوان عالی کشور
Other Matches
supreme court دیوان عالی کشور
supreme court دیوان تمیز
one who appeals to the supreme court فرجام خواه
appeal to the supreme court فرجام خواستن
investigation in the supreme court رسیدگی فرجامی
court of justice دادگاه
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
supreme اعلی
the supreme being خدای تعالی
the supreme خدای بزرگ
supreme عالی
supreme بزرگترین
supreme منتهی افضل
supreme فرماندهی عالی
the supreme خداوند متعال باری تعالی
supreme انتها
the supreme خدای تعالی
the supreme intelligence عقل کل
supreme commander فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
justice درستی دادگستری
justice عدالت
justice داد
To do justice to something. حق مطلبی را ادا کردن
justice انصاف
in the name of justice بنام عدالت
justice قسط
to a justice عدالت کردن
to a justice عدل گستردن
to d. justice عدالت کردن
dispense justice دادگستردن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
borough justice عضو خانه اصناف
poetic justice کامیابی خوبان و شکست بدان
house of justice عدالتخانه
plead for justice دادخواهی کردن
to impinge on justice کار ناحق کردن
military justice قوانین جزایی ارتش
the chief justice قاضی القضات
to impinge on justice از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
poetic justice سزا
poetic justice جزا
administer justice اجرای عدالت
immanent justice عدالت طبیعی
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
military justice دادسرای نظامی
military justice دادرسی نظامی
ministry of justice وزارت دادگستری
ministry of justice وزارت عدلیه
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
preventive justice حقوق تامینی
plead of justice دادخواستن
Justice of the Peace امین صلح
Justice of the Peace رئیس دادگاه بخش
Chief Justice رئیس دادگاه
Chief Justice قاضی اعظم
an outrage upon justice بیعدالتی
administration of justice احقاق حق
administration of justice اجرای عدالت
administer justice احقاق حق کردن
Justice of the Peace قاضی صلحیه
miscarriages of justice اشتباه قضایی
Justice of the Peace امین صلح دادرس دادگاه بخش
miscarriage of justice اشتباه قضایی
Chief Justice رئیس دیوان عالی
Chief Justice قاضی القضات
Injustice is the opposite of justice. ظلم ضد عدل است
To trample upon justice. To be unfair. پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
To trample on justice . To be unfair. پا روی حق گذاشتن
lord chief justice رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
court of a محکمه استیناف
right court زمین سرویس سمت راست
the court above محکمه بالاتر
court دربار
court خواستگاری
out of court داد باخته
court زمین ورزشهای محوطهای
court بارگاه
out of court محکوم علیه
court حیاط
court دادگاه افهار عشق
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
ad court زمین سرویس سمت چپ تنیس
to take somebody to court کسی را محاکمه کردن
court عشق بازی کردن
court محکمه
court دادگاه
service court محل فرود سرویس اسکواش
contempt of court توهین به دادگاه [جرم جنایی]
squash court زمین بازی اسکواش
summary court دادگاه بدوی
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
court division دادگاه
superior court دادگاه عالی
superior court دادگاه تمیز
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
service court محل فرود سرویس
court division بخش دادگاه
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
president of the court رئیس دادگاه
practice court دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
police court محکمه خلاف
police court دادگاه خلاف
police court کلانتری
police court ضابطین شهربانی
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
prize court شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
probate court دادگاه وصایا و ارث
religious court محکمه شرع
rear court انتهای زمین
provost court دادگاه پادگانی
provost court دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
probate court محکمه امور حسبی
tennis court زمین تنیس
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
court referee داورزمینبازیسرپوشیده
centre court حیاطمیانی
law court دادگاه قضایی
kangaroo court دادگاه مندرآوردی
kangaroo court دادگاه غیرقانونی
kangaroo court دادگاه پوشالی
court shoes رجوع شود به pump
court shoe رجوع شود به pump
right service court داورسرویسراست
court of law دادگاه
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
kangaroo court <idiom>
hold court <idiom> همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
to apply to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
High Court دادگاهویژهجرائممهم
volleyball court زمین والیبال
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trailer court محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
crown court دادگاهیدر انگلستانو ولز
the superme court دیوانعالی کشور
to bring somebody before the court [s] کسی را دادگاه بردن
tennis court 07/32 در59/01 متر
ante-court [اولین صحن در خانه های بزرگ]
base-court حیات بیرونی
contempt of court اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
court rug فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
volleyball court 9 در 81 متر
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court دادگاه عبور و مرور
traffic court دادگاه تخلفات رانندگی
to put out of court از دستور خارج کردن
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
to pay court عرض بندی کردن
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
to have recourse to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
district court دادگاه بخش
court order قرار صادره از دادگاه
court of review دادگاه تجدید نظر
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province دادگاه استان
court of appeal دادگاه پژوهش
court of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
assize court محاکم سیار جنایی
assize court دادگاه جنایی
base court حیاط بیرونی یاعقبی
court procedure محاکمه
court session جلسه دادگاه
court tennis تنیس داخل سالن
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
disciplinary court محمکه انتظامی
deuce court زمین سرویس سمت راست تنیس
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
criminal court دادگاه جنایی
criminal court راز و نیاز کردن
criminal court عشق بازی کردن
criminal court محکمه جنائی
court of appeal دادگاه استیناف
court yard حیاط
change court تعویض زمین
court of iquiry دادگاه رسیدگی
commercial court دادگاههای صنفی
court martial دادگاه نظامی
court martial محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court games بازیهای محوطهای
court card سرباز
court card بی بی
court card صورت :شاه
country court دادگاه بخش
circuit court دادگاه استیناف
clerk of the court کاتب
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
juvenile court دادگاه نوجوانان
court martiall دادگاه نظامی
court of grievances دادگاه مظالم
court of first instance دادگاه بدوی
court of first instance محکمه بدایت
court of first instance دادگاه شهرستان
court of appeals دادگاه استیناف
court material دادگاه نظامی
court martiall شورای نظامی
master of the court مدیر دفتر دادگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com