English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
Search result with all words
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. کارها را بجریان انداختن
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
start the ball rolling <idiom> شروع انجام کار
Other Matches
be rolling in it <idiom> تو پول غلت زدن
rolling نورد زدن
rolling هموار
rolling غلتنده
rolling غلتان
rolling نوردیدن
rolling نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling غلطک زنی
rolling صاف
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling instability ناپایداری غلطشی
rolling stone <idiom> ستاره سهیل
rolling mill کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
continous rolling نورد دائمی
rolling ladder نردبانچرخدار
head rolling سر چرخش
tube rolling نورد کاری لوله
rolling hitch گره سه خفت
rolling friction اصطکاک غلتشی
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve اماد ذخیره غلطان
rolling press الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling mass توده غلطان
rolling plan برنامه غلتان
rolling moment گشتاور غلطشی
rolling barrage سد غلطان اتش
rolling barrage سد اتش غلطان توپخانه
rolling country زمین پوشیده
rolling plane صفحه غلطشی
rolling pins وردنه
rolling pin وردنه
rolling mill ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling pins تیرک
rolling stock گردونههای ریل دار
rolling mill دستگاه نورد
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
rolling stock ترنهای روی خط اهن
rolling pin تیرک
plate rolling mill نوردکاری صفحه
tire rolling mill دستگاه نورد لاستیک
cold rolling mill دستگاه نورد سرد
corrugated rolling mill دستگاه نورد ورق موجدار
reciprocating rolling process فرایند نوردکاری رفت و امدی
wire rolling mill دستگاه نورد سیم
loop mill rolling نوردکاری حلقوی
beam rolling mill نورد کاری تیر
hot rolling mill نوردکاری داغ
four high rolling stand مقام چهار غلطکی
four high rolling stand خان چهار غلطکی
unbalanced rolling masses بارهای غلطان نامتعادل
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
rolling mill engineer نوردکار
rolling mill engineer مهندس نوردکاری
armor plate rolling mill دستگاه نورد ورق زرهی
rolling stock cleaning yard میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball توپ
on the ball <idiom> باهوش
ball ساچمه
ball ساچمه توپ
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
into a ball نخ راگلوله کنید
ball توپ بازی مجلس رقص
ball گوی
ball رقص
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
ball ایام خوش
ball گلوله کردن
ball گرهک
ball بیضه
ball گلوله توپ
to a. the ball توپ رانشان دادن
ball بال [رقص]
ball گلوله
ball کانون [کاموا]
ball بقچه [کاموا ]
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
ball مجلس رقص
to a. the ball توشدن
to a. the ball اماده انداختن
to play ball توپ بازی کردن
ball game هماورد
track ball گوی نشان
track ball گوی پیگردی گوی شیار
ball game مسابقه
ball game گوبازی
volley ball والیبال
wash ball صابون دستشویی
ball game ورزش یا بازی با توپ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
to open the ball اول رقصیدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
square ball پاس عرضی
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
snow ball با گلوله برف زدن
squat under the ball توپگیری با شیرجه
snow ball گلوله برف
small ball پرتاب بی حالت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball بازی محافظه کارانه
to kick a ball توپ زدن
to open the ball پیش قدم شدن
shadow ball تمرین گوی اندازی
to kick a ball توپی را
to kick a ball زدن
running with the ball با توپ دویدن
ball game شرایط وضعیت
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
cork ball توپچوبپنبهای
brown ball توپقهوهای
bowling ball توپبولینگ
blue ball توپآبی
black ball توپسیاه
ball winder نخپیچ
ball stand محلتوقفتوپ
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
ball assembly توپمجمع
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball games شرایط وضعیت
ball games هماورد
ball games مسابقه
ball games گوبازی
cricket ball توپبازیگریکت
green ball توپسبز
ball pen خودکار [نوشت افزار]
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep one's eye on the ball <idiom>
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball توپتنیس
squash ball توپاسکوآش
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
lead ball کلاهکتوپی
ivory ball توپعاجی
hockey ball توپهاکی
ball games ورزش یا بازی با توپ
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
basket ball یکجورتوپ بازی
banana ball برش بیش از حد گوی
ball test ازمون ساچمهای
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
belovedby ball محبوب همه
earth ball دنبلان
ball player بازیگر با توپ
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball دراپ بال
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
crystal ball انتن رادار
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
ball joint توپی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com