Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
keyed automatic gain control
تنظیم بهره با کلید خودکار
Other Matches
automatic gain control
کنترل بازده بطور خودکار
automatic gain control
نافم خودکار فزونسازی
gated automatic gain control
تنظیم بهره با کلید خودکار
gain control
کنترلصدا
automatic control
کنترل خودکار
automatic mixture control
کنترل غلظت اتوماتیک
automatic program control
کنترل برنامه بطور خودکار
automatic phase control
نافم خودکار فاز
automatic control technology
تکنولوژی اتوماتیک کنترل
automatic frequency control
نافم خودکار بسامد
automatic volume control
نافم خودکار صدا
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
keyed in
<past-p.>
وارده از طریق کلید
keyed up
<idiom>
عصبی
keyed up
مضطربوهیجانزدهقبلازرویدادیمهم
keyed
کوک شده
keyed
مضراب دار کلیددار
keyed
دارای جاانگشتی
keyed access
دستیابی کلیدی
He gets keyed up with a few drinks .
با چند گیلاس مشروب میزان می شود
gain over
با خود همراهی کردن
gain
فایده بردن
gain
سود
to gain on
نزدیک شدن به
gain
بدست آوردن
to gain a over
پیشدستی کردن بر
gain on
نزدیک شدن به
gain over
سوی خود کشیدن
gain over
ربودن
to gain a over
پیش افتادن از
to gain on
کم کم پیش رفتن سوی خردخردفراگرفتن
to gain a over
برتری یاتفوق جستن بر
to gain over
سوی خودکشیدن
to gain over
باخودهم رای کردن
to gain over
ربودن
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
gain
به دست آوردن
gain
منفعت
gain
بهره
gain
زیاد شدن
gain
بهبودی یافتن رسیدن
gain
نائل شدن پیشرفتن
gain
کسب کردن باز یافتن
gain
پیدا کردن
gain
سود بردن
gain
بدست اوردن
gain
افزایش
gain
صرفه استفاده
gain
حصول
gain
بهره تقویت
gain
نفع
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
gain
دستیابی داشتن به یک فایل
gain
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain
بهره برداری
gain
جلوبردن توپ
gain
افزوده
gain
سود بردن بهره
gain
تقویت
To gain an advantage.
کسب امتیاز کردن
gain ground
<idiom>
به جلو رفتن
to gain ground
تجاوزکردن تعدی کردن
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
loss and gain
ضرر و منفعت
loss and gain
زیان و سود
laser gain
بهره لیزر
lateral gain
پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
light gain
تقویت نور
maximum gain
تقویت حداکثر
to gain ground
پیشرفت کردن
to gain time
به بهانه گذراندن
to gain a victory
فاتح شدن
to gain a victory
فیروزشدن ففرکردن
to gain a victory
پیروزشدن
to gain a ccess
تقرب جستن
to gain a ccess
باریافتن
gain time
اغتنام وقت کردن
antenna gain
بهره انتن
to gain a victory over
ففریافتن بر غلبه کردن بر
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
to gain any ones ear
نمودن
primary gain
بهره اصلی بیماری
paranosic gain
بهره اصلی بیماری
to gain a victory over
پیروزشدن بر
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
voltage gain
بهره ولتاژ
gain a victory
پیروز شدن
to gain hearts
جلب قلوب کردن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
No gain without pain.
<proverb>
بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
to gain in nealth
شفایافتن
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gain the ear
<idiom>
رگ خواب کسی را به دست آوردن
gain opportunity
اغتنام وقت کردن
gain time
اغتنام وقت
gain time
دفع الوقت کردن
gain score
نمره افزوده
gain or loss
سود یا زیان
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
to gain ground upon
شدن به
to gain ground upon
نزدیک
to gain time
دست بدست کردن
energy gain
بازده انرژی
epinosic gain
بهره ثانوی بیماری
secondary gain
بهره ثانوی بیماری
directive gain
تقویت انتن
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
gain ground
پیشروی کردن
no pain no gain
<proverb>
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
transducer gain
بهره دگرسازی
to gain the day
پیروزشدن
capital gain tax
مالیات بر سود سرمایه
closed loop gain
بهره تقویت درطبقه بسته
open loop gain
بهره تقویت در حلقه باز
to gain the upper hand
تفوق جستن
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
to gain the upper hand
پیش بردن
to gain the upper hand
غالب شدن
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
to gain the upper hand
غلبه یافتن
low frequency current gain
تقویت جریان فرکانس پایین
low level current gain
تقویت جریان در سطح پایین
high frequency current gain
تقویت جریان فرکانس بالا
automatic
خودکار
automatic take
تغییر پایگاه
automatic
ناخودآگاهانه
automatic
غیر ارادی
automatic
دستگاه خودکار
automatic
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی
automatic
خودکارکردن
automatic
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
اتوماتیک
automatic
کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
an automatic
اتوماتیک
automatic
فرم های نامه نگاری
automatic
جنگ افزار خودکار
automatic
قهری
automatic supply
روش خودکار اماد
automatic mechanism
مکانیزم خودکار
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
automatic pipet
پی پت خودکار
automatic machine
ماشین تراش
automatic machine
دستگاه خودکار
automatic fire
تیراندازی خودکار
automatic flasher
چشمکزن خودکار
automatic focusing
تمرکز خودکار
automatic grinder
چرخ سمباده خودکار
automatic guarantee
ضمان قهری
automatic guarantees
ضمان قهری
automatic hyphenation
خط تیره گذاری خودکار
automatic interrupt
قطع خودکار
automatic interrupt
وقفه خودکار
automatic levelling
سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
automatic loader
بارکن خودکار
automatic programming
برنامه نویسی اتوماتیک
automatic recalculation
محاسبه مجدد خودکار
automatic titrator
تیترکننده خودکار
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
automatic treatment
تسویه خودکار
automatic weapon
جنگ افزار خودکار
chucking automatic
مهار کردن خودکار
bar automatic
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
automatic writing
ناهشیار نویسی
automatic trim
روش کنترل خودکار لغزش یاانحراف جانبی هواپیما ازروی مسیر
automatic tuning
میزانساز خودکار
automatic typesetting
حروف چینی خودکار
automatic welding
جوشکاری اتوماتیک
automatic tipper
تخلیه کننده خودکار
automatic timer
زمان سنج خودکار
automatic reel
قرقره خودکار ماهیگیری
automatic regulation
تنظیم خودکار
automatic return
سیستم عودت خودکار وسایل
automatic rifle
تفنگ خودکار
automatic rifle
توپ خودکار
automatic speaking
ناهشیارگویی
automatic stabilizer
تثبیت کننده خودکار
automatic supply
سیستم اماد خودکار
automatic telephone
تلفن خودکار
automatic testing
ازمایش خودکار
automatic throttle
ساسات خودکار
automatic weapon
سلاح خودکار
automatic adjustment
تهاتر قهری
automatic aiming
تعقیب خودکار
automatic computer
کامپیوتر خودکار
automatic pilots
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic controller
دستگاه فرمان
automatic pilot
خلبان اتوماتیک
automatic behavior
رفتار خودکار
automatic check
ازمایش خودکار
automatic controller
مراقب خودکار
automatic pilots
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilots
خلبان اتوماتیک
automatic buret
بورت خودکار
automatic c bias
ولت شبکه خودکار
automatic carriage
تعویض خودکار
automatic check
مقابله خودکار
automatic coing
برنامه نویسی خودکار
automatic action
ناهشیارکاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com