English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English Persian
kiching piece میخ چوبی بزرگ
Other Matches
three piece سه پارچه
three piece درست شده از سه قسمت
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece جزء
piece طغری
piece طغرا
piece مهره شطرنج
three piece سه تکه
one-piece لباسیکسره
to piece out دراز
piece of eight دلاراسپانیولی
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
by the piece بطورمقاطعه
by the piece ازروی کار کرد
to piece together بهم پیوستن
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece out کردن
piece سوار
piece قسمت
piece پاره
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سکه نمونه
piece عدد
piece فقره
piece مهره پارچه
piece دانه
piece قطعه
piece تکه
piece یک تکه کردن
piece قبضه سلاح
piece اسلحه گرم
piece کمی
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece قدری
piece جورشدن
piece ترکیب کردن
piece وصله کردن
piece of cake <idiom> آسان
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
wreckage piece تکه اتلاف
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
toe-piece قسمتجلویی
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece تکه موزه
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
museum piece قدیمی غیرعادی
toe piece مهرهرویپنجه
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
corbel piece قسمتپیشآمده
crotch piece فاق
end piece انتهایدم
end-piece قطعهیانتهایی
middle piece قطعهمیانی
one-piece coverall پوششیکتکه
one-piece suit لباسیکسره
test piece نمونه ازمایش
time-piece زمان
piece worker مقاطعه چی
piece-worker مقاطعه چی
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
piece-workers مقاطعه کار ها
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
a piece of advice یک راهنمایی
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
chimney-piece آذین شومینه
ashlar-piece سنگ بنا
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece تیر کف
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
a piece of information یک تکه اطلاع
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice اندرز
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
light piece سوار سبک شطرنج
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
flower piece گل کاری
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
he gave me a piece of a پندی بمن داد
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
knee piece زانو بند
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
head piece هوش
head piece ارایش
head piece سرصفحه
fitting piece بست
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
eye piece عدسی سر دوربین
cross piece تیر عرضی
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
adaptor piece حلقه اتصال
mantel piece گچبری دور بخاری
piece part قطعه یک پارچه
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
reference piece توپ مبنا
piece work کار قطعهای
pinned piece اچمز
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pole piece قطبک
swivel piece مدور لنگر
swivel piece مدور دو راه
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
sea piece نقاشی منظره دریا
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
night piece دورنمای شب
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
piece de resistance امر مهم
piece de resistance فقره برجسته
piece de resistance کارپر اهمیت
test piece نمونه ازمایشی
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece de resistance خوراک اصلی
tail piece سیم گر
ridge piece کش بالای شیروانی
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
small piece of brick کلوک
BNC T piece connector فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
jobber [piece worker] مقاطعه چی
tensile test piece نمونه ازمون کششی
jobber [piece worker] پیمانکار
give someone a piece of your mind <idiom> عصبانی شدن از کسی
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
extended pole piece قطبک دراز شده
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
jobber [piece worker] مقاطعه کار
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
piece production cost ارزش تولید قطعه
reducing tee piece سه راه کاهنده
horn of pole piece شاخ قطبک
reducing tee piece سه راه نقصانی
to perform a piece of music ساز زدن
tow piece spark plug شمع موتور دو تکه
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com