English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (8 milliseconds)
English Persian
kick-offs توپ زنی
kick-offs اغاز
Other Matches
one-offs بی تا
one-offs فقط برای یک دفعه
one-offs یک باره
one-offs تک
one-offs نادر
trade-offs سبک و سنگین کردن
turn-offs خاموش کردن
stand-offs سرد گریز کردن
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
stand-offs خصوصیات جنگ افزار هواپیما
play offs مسابقههای حذفی پایان فصل
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
trade-offs رابطه جایگزینی
spin-offs بخشهسازی
spin-offs شرکت بخشهسازی شده
rip-offs بنجل
rip-offs کالای قلابی
rip-offs جنس بدل
rip-offs گولزنی
spin-offs برنامهی اشتقاقی
tip-offs اطلاع نهانی
tip-offs اخطار
cast-offs دوراندازی
cast-offs کنارگذاشته مردود
cast-offs دورانداختن
rip-offs کلاه برداری
rip-offs مغبون سازی
stand-offs دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
show-offs خودنمایی کردن ادم خودنما
cut-offs درنگ
cut-offs برش
send-offs اخراج بازیگر
send-offs حرکت اسبها از دروازه شروع
send-offs ایین بدرود ودعای خیر
send-offs همراهی
send-offs مشایعت کردن
show-offs جلوه دادن
run-offs مسابقه سرنوشت ساز
run-offs زهاب اب زه کشی
run-offs اشغال
run-offs وازده
run-offs زائده
write-offs زود نوشتن
write-offs قلم زدن
write-offs از دفتر خارج کردن
turn-offs نقطه تحول
turn-offs محل چرخش
write-offs مستهلک کردن
turn-offs نقطه انحراف
turn-offs قط ع منبع تغذیه یک ماشین
stand-offs محشور نبودن
write-offs حذف کردن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
kick in کردن
kick in مشارکت کردن در سهم دادن در
kick about فوتبال هردمبیل
kick about فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
kick up زدن پنجه
kick ضربه پای شناگر
kick in دارفانی را وداع گفتن
kick off توپ زدن
kick off شروع مسابقه فوتبال
outside kick لنگ عوج بند
outside kick لنگ ارنج
to kick up راه انداختن
to kick up با پا بلند کردن
to kick off مردن
to kick off توپ اول رازدن
kick off ضربه اغاز بازی
kick off شروع حمله
kick off اغاز
kick off شروع
kick out وزن خود را بعقب تخته موج بردن
kick باپازدن
kick out <idiom> روانه کردن
kick over <idiom> موتوری که شروع به کار میکند
kick over <idiom> پرداختن
kick لگد تفنگ
kick لگدزدن
kick لگد زدن تفنگ
kick ضربه
kick فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kick گل زدن
kick ضربه با پا
kick-off اغاز
kick-off <idiom> شروع
kick off <idiom> شروع کردن
kick لگد
kick پس زنی
kick تندی
he had not a kick in him نیروی لگدزدن نداشت
kick پس زدن
kick-off توپ زنی
get a kick out of <idiom> لذت بردن
kick around <idiom> بدرفتار کردن
kick around <idiom> دراطراف دراز کشیدن
to kick ones heels چشم براه ایستادن
to kick the beam خشک بودن
to kick out of the house ازخانه بیرون کردن
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to kick a ball توپی را
to kick a ball زدن
to kick against a proposal با پیشنهادی مخالفت
to kick against a proposal کردن
to kick against the pricks مشت بدرفش زدن
to kick against the pricks تیشه بریشه خودزدن
to kick over the traces سرپیچی کردن
to kick off one's shoes کفشهای خودراباتکان ازپادراوردن
to kick a ball توپ زدن
to kick the beam کم بودن
to kick up a row اشوب راه انداختن
butterfly kick مراحلشنایپروانه
breaststroke kick شنایقورباغهای
kick pleat دامنچاکدار
free kick ضربهآزاددرفوتبال
kick-start هندلموتور
To kick up a row . قیل وقال راه انداختن
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
kick oneself <idiom> پشیمان شدن
kick the bucket <idiom> مردن
kick the habit <idiom> ترک عادت بد
kick up a fuss <idiom> به مشکل بر خوردن
kick up one's heels <idiom> زمان خوبی داشتن
wave kick حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
to kick up dust خاک راه انداختن
to kick up dust خاک بلندکردن
crawl kick حرکاتکلار
to give one a kick لگدزدن
bicycle kick پای دوچرخه
heel kick ضربه با پاشنه پا به عقب
hitch kick شوت قیچی
hitch kick پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
inside kick ضربه با روی پا
inside kick پیش لنگ
jab kick ضربه انحرافی کوتاه
jump kick شوت درحال پرش
kick boxing بوکس همراه با لگد
kick circle دایره 8/81 متری وسط میدان
kick save نجات دروازه با پای دروازه بان
kick serve سرویس پیچشی
volley kick شوت سر ضرب
drop kick شوت سرضرب
cross kick ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
disallowed kick گل مردود
dolphin kick شنای پروانه با پای دلفین
double kick دو ضربه پی در پی
flick kick ضربه با بیرون پا
flutter kick حرکت شلاقی پاها در شنا
flutter kick ضربه پا در کرال
fly kick ضربه در هوا با پا بدون گرفتن با دست
frog kick شنای پروانه بت پای قورباغه
goal kick ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
goal kick شوت بسوی دروازه
kick starter راه انداز پایی
kick starter اهرم راه اندازنده
kick turn نیم چرخش
outside of the foot kick ضربه با لبه بیرون پا
overhead kick ضربه قیچی به عقب
penalty kick ضربه پنالتی
sole kick ضربه با کف پا
sevice kick ضربه سرویس
scissors kick ضربه قیچی
scissor kick پای قیچی در شنای پهلو
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
spot kick ضربه کاشته
squib kick ضربه کوتاه با پا که به اسانی به دست تیم حریف نیفتد
kick turn دور زدن در حالت ایستاده
kick up a row دعوا راه انداختن
to kick the bucket مردن
to give one a kick کسیرا
kick up a row داد و بیدادکردن
kick with the heel ضربه با پاشنه پا
shoulder throw and outside kick لنگ ارنج
to kick-start a motorcycle موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
direct free kick مکث مهاجم برای فریفتن حریف
Give a kick at the door. یک لگه بزن به در
sole of the foot kick ضربه با کف پا
penalty kick mark نقطه پنالتی
pivot instep kick ضربه با پاشنه پا
outside kick and front headlock لنگ تندر
inside of the foot kick بغل پای ضربه زننده
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
indirect free kick ضربه ازاد غیرمستقیم
outside kick and overarm control لنگ دوشاخ
half volley kick شوت سر ضرب
To kick ones heels. To mark time. درجا زدن
inside kick and overarm control لنگ کردی
To cause confusion . To kick up a fuss (row). شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
To kick up a row. To raise hell. To make a scene. داد وبیداد را ؟ انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com