Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English
Persian
king crab
خرچنگ نعلی
king crab
خرچنگی که ماننداست به نعل
Other Matches
crab f.
خرچنگ وار
crab f.
مانندخرچنگ
crab
پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crab
حرکت جانبی ناو
crab
به پهلو حرکت کردن
crab
کج خلق
crab
عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crab
جرزدن عصبانی کردن
crab
خرچنگ گرفتن
crab
برج سرطان
crab
خرچنگ
to crab
[American E]
[about something]
گله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
ناله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
قر زدن
[درباره چیزی]
crab nebula
سحابی خرچنگی
crab nebula
ابری خرچنگی
to crab
[American E]
[about something]
غرغر کردن
[درباره چیزی]
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
crab pulley
قرقرهافقی
crab cocktail
مخلوط خرچنگ
crab soup
سوپ خرچنگ
as sour as a crab
<idiom>
مثل برج زهرمار
jonah crab
خرچنگ بزرگ امریکای غربی
crab border
حاشیه خرچنگی
[فرش]
travelling crab
حلقهقابلحرکت
crab louse
شپشک
crab louse
شپش زهار
crab apples
سیب صحرایی
crab spider
رتیل باغی
crab apple
سیب صحرایی
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
hermit crab
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
crab angle
زاویه بین مسیر حرکت هواپیما و محور دوربین عکاسی
crab catcher
مرغ خرچنگ خور
fiddler crab
نوعی خرچنگ نقب زن
Cancer the Crab (June 22)
برجسرطان
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
king like
شاهوار
king like
شاه منش
king like
شاه صفت
to king it
شاهی کردن
o king
پادشاها
o king
ای پادشاه
king
سلطان
king
ملک
king
شهریار
king
شاه
did he a the king
ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
king
پادشاه
king's spear
نرگس
king's spear
برواق
king's spear
بوته سریش
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's blue
رنگ ابی متوسط
king's peg
نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
king's gambit
گامبی شاه شطرنج
king's evil
مرض خنازیر
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
king's english
انگلیسی اصیل
king's english
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king's spear
سوسن سفید
king's wort
سنبل ختایی
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
King's side
سمتشاه
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
was a king in yemen
پادشاهی برد در یمن
vice king
فرمانفرما
vice king
نایب السلطنه
they crowed him king
تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
the king in council
شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
king-post
شاه تیر
king snake
انواع مارهای جنس Lampropeltis
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
king craft
کشورداری
king craft
سیاست
king craft
سیاست پادشاهی
king dom
پادشاهی
king dom
سلطنت
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
king hunt
شاه شکار
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king of beasts
پادشان جانوران :شیر
king of birds
پادشاه مرغان :دال
king closer
اجر کلاغ پر
king bolt
شاه پیچ
king emperor
امپراطورانگلستان وهند
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
good king
اسفناج صحرایی
fit for a king
لایق پادشاه
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
fur king
بازرگان بزرگ پوست
he personated the king
شبیه شاه رادراورد
he personated the king
سهم شاه رابازی کرد
king bird
یکجورمرغ بهشتی
grizzly king
مگس ماهی گیری
king bird
یکجورخرمگس
king of birds
عقاب
king of england
پادشاه انگلستان
king side
جناح شاه شطرنج
king post
قطر شاغولی میان خرپا
king ship
پادشاهی
king size
بزرگ
king ship
شاهی
king's wing
جناح شاه شطرنج
king ship
شهریاری
king ship
سلطنت
king post
ستون جرثقیل
king pin
زاویه کینگ پین
king of terrors
مرگ
king of kings
شاهنشاه
king of fruits
شاه میوه
king post
تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
king of fruits
شاه میوه ها
king post
عصا
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
he gained access to the king
بشاه تقرب جست
he gained access to the king
نزدپادشاه باریافت
king's bishop gambit
گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
king's gambit declined
گامبی شاه پذیرفته نشده
king's indian attack
حمله هندی شاه شطرنج
king pin inclination
انحراف کینگ پین
king's indian defence
دفاع هندی شاه شطرنج
king post truss
خرپای ساده
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
to call the shots
[to be the king of the castle]
<idiom>
پاسخگو بودن
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com