English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
knee high تا زانو
knee high بزانو رسیده
Search result with all words
knee-high بلند تا سر زانو
Other Matches
knee زانو
knee زانویی
knee دوشاخه
knee خم پیچ
knee زانو دارکردن
knee سه گوشه سه راهی
knee swell زانویی
double knee لوله زانویی دوبل
to bend the knee خم کردن زانو
knee deep زانو رس
knee-deep تازانو
knee-deep زانو رس
knee sock جورابسهربع
knee pad حافظزانو
knee boot چکمهزانویی
knee-jerk بدون تعمق و تفکر
knee-jerk ناخودآگاه
knee-jerk حرکت غیر ارادی زانو
knee deep تازانو
knee suporter زانوبند
knee supporter زانوبند
knee hole جای زانو
knee drop فرود روی زانو و ساق پا وبرخاستن روی پا
knee cap زانوپوش
knee cap گنده زانو
knee cap سرزانو
knee cap کاسه زانو
knee breeches نیم شلواری
knee brace پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
knee brace مهار زانوئی
knee hole جاپا
knee joint بندزانو
knee joint مفصل زانو
to give one the knee بکسی تواضع کردن
to give one the knee بکسی تعظیم کردن
to give a knee to حمایت کردن تایید کردن
to give a knee to پشتی کردن
swivel knee زانویی گردان
knock knee کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
knee piece زانو بند
knee pan کاسه زانو
knee paddling پاروزدن تخته موج با دست روی زانو
knee joint زانو زانویی
housemaid's knee اماس کاسه زانو
knee-stone سنگ لچکی
knee-stone زانوزن
knee-brace مهار زانویی
knee pain زانو درد [پزشکی]
if the knee is affected اگر زانو تحت تأثیر قرار گرفته است
to bend the knee in prayer رکوع کردن
pipe bend or knee زانو
knee-length sock جورابساقبلند
to bow one's knee or back زانو یا کمر کسی خم شدن
pipe bend or knee زانویی
knee boot suspender بندچکمهزانویی
knee jerk reflex بازتاب پرش زانو
back and knee climbing صعود تنورهای
knee and column milling machine دستگاه فرز زانویی و ستونی
knee flexion and extension machine دستگاه بدن سازی برای تقویت عضلات ساق پا
rear waistlock and knee block درو از پشت
He fell off his bike and bruised his knee. او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
front headlock and leg lever in knee خیمه زدن
high متکبرانه
high خشن متکبر
high فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high بالا
high اندکی فاسد
high خشمگینانه
high وافر گران گزاف
high زیاد
high متعال رشید
high عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high بلند پایه
high بوگرفته
high ت
high جای مرتفع
high عالی
you were then that high ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
on high به اسمان
high سخت گران
high ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high بزرگ
high واچرخه
high معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high عظیم
high باصدای بلند
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
on high در بالا
very high ارتفاع خیلی بالا
high تند زیاد باصدای زیر
high برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high مرتفع
high بلند
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high خیلی بزرگ
on high در اسمان
high-up فردیباقدرتونفوذفراوان
high value گران قیمت
high value قیمتی
high وسیله گران یا با کارایی بالا
high (1 9 to 36) بلند
high رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high زبان سطح بالا
high روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high فراز
high tender مزایده
high strung کوک
high temperature دمای بالا
high strung عصبانی
high strung بسیار حساس
high storage انباره بالا
high seasoned خوش طعم پرچاشنی
high horse پر افاده
high tender به مزایده گذاشتن
high tension فشار قوی
high tension فشارقوی
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
high seasoned پرادویه
high sticking خطا با ضربه چوب لاکراس
high spirited جسور
high sticking بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high hat متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high speed سریع السیر
high souled با همت
high souled با جرات
high hat افاده کردن
high speed دنده سریع
high hat کلاه بلند
high spin پرچرخش
high spin چرخش زیاد
high spin پر اسپین
high horse مغرور
high spirited متکبر
high spirited دارای روح خودسری وجسارت
high status بلندپایه
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
high time اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
high relief نقش تمام برجسته
high impedance امپدانس بالا
high money پول گران
high moral روحیه عالی
high moral روحیه قوی
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
high octane دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
high order رتبه بالا
high pass پاس بلند
high pheasant تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high polymer بسپار سنگین
high hurle مانع بلند
high hurdles مسابقه کوتاه دو بامانع
high polymer بسپار بزرگ
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
high minded مغرور
high minded بزرگ منش
high minded بامناعت
high interest بهره گران
high interest بهره سنگین
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high jumper پرنده پرش ارتفاع
high land زمین کوهستانی
high light نکات برجسته یا جالب
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high lights نکات مهم
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
high limit حد نهایی
high line پل رابط اصلی
high line پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
high port حالت سخمه به جلو یا سخمه کوتاه
high potential فشار قوی
high resistance پرمقاومت
high resolution وضوح بالا
high road شاهراه
high road جاده عمده
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea دریای ازاد
high priest کشیش اعظم
high seas ابهای برون مرزی
high seas دریای ازاد
high seas ابهای بین المللی
high seas دریاهای ازاد
high resistance پر مقاومت
high relief نقوش برجسته
high ranking عالی رتبه
high power تفنگ شکاری بزرگ
high precison دقت زیاد
high precison دقت بالا
high pressure دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high pressure قوی
high pressure فشار زیاد
high priced گران بها
high priced پر قیمت
high priced پر بها
high priest کاهن اعظم
high proof سنگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com