Dictiornary-Farsi | knowledge industries | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 101 (7 milliseconds)

English	Persian
knowledge industries	صنایع اطلاعاتی


Other Matches

industries	صنعت
industries	کوشایی
industries	مجاهدت
industries	پیشه و هنر ابتکار
industries	صناعت
metal industries	صنایع فلزی
nationalized industries	صنایع ملی
primary industries	صنایع اولیه
related industries	صنایع مرتبط
key industries	صنایع اصلی
industries and mines	اتاق بازرگانی و صنایع ومعادن
heavy industries	صنایع سنگین
indigenous industries	صنایع محلی
indigenous industries	صنایع بومی
consumer industries	صنایع مصرفی
food industries	صنایع غذایی
key industries	صنایع کلیدی
service industries	فعالیتهای خدماتی اشتغالهای خدماتی
steel industries	صنایع فولادی
chemical industries	صنایع شیمیایی
nationalized industries	صنایع دولتی
cottage industries	فرآورد خانگی
cottage industries	صنعت روستایی
cottage industries	کارگاه خانگی
government owned industries	صنایع دولتی
government owned industries	صنایع متعلق بدولت
knowledge	دانایی
knowledge	ادراک
to a knowledge	دانش اندوختن
i have no knowledge of it	هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
immediate knowledge	معرفت بیواسطه
knowledge	علم
knowledge	شناخت
knowledge	دانش
it came to my knowledge	من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
to my knowledge <adv.>	تا اونجایی که من میدونم
to a knowledge	کسب معرفت کردن
knowledge	آگاهی
knowledge	بصیرت
knowledge	شناخت
knowledge	دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
knowledge	شناسایی
knowledge	سیستم کامپیوتری که عکس العملهای ذخیره سازی
knowledge	نرم افزاری که دانش
knowledge	وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
knowledge	اطلاع
knowledge	دانش
knowledge	معرفت
self knowledge	خوداگاهی
knowledge	وقوف
knowledge	دانایی علم
knowledge	اگاهی
knowledge	علم
knowledge	طراحی و نوشتن سیستمهای کامپیوتر خبره
knowledge	آنچه دانسته است
knowledge representation	بازنمود دانش
reservoir of knowledge	مخزن یا گنج دانش
rudimentary knowledge	دانش مقدماتی یا نخستین
knowledge representation	نمایش دانش
knowledge of a language	دانستن زبانی
knowledge is power	دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
It is common knowledge that ...	این را همه کس بخوبی میدانند که ...
to reach for knowledge	دانش کوشیدن
To acquire knowledge.	دانش فرا گرفتن
His knowledge has no limits.	دانش اوحد واندازه ای ندارد
He did it with his fathers knowledge.	با اطلاع پدرش اینکار راکرد
to reach for knowledge	برای یافتن
relativity of knowledge	نسبی بودن دانش
domain knowledge	دانش محیط کاربرد
knowledge base	پایگاه معلومات
every branch of knowledge	هرشاخه ازعلوم
knowledge acquisition	دانشیابی
knowledge acquisition	آگاهی یابی
indirect knowledge	معرفت غیرمستقیم
expert knowledge	تخصص
empirical knowledge	معرفت تجربی
general knowledge	علم اجمالی
global knowledge	اطلاع سراسری
carnal knowledge	جماع
carnal knowledge	مجامعت
knowledge base	پایگاه دانش
knowledge base	پایگاه اگاهی
knowledge domain	قلمرو اگاهی
carnal knowledge	بغل خوابی
meta knowledge	اگاهی غیرنمادین
knowledge work	کار اطلاعاتی
knowledge representation	نمایش معلومات
knowledge of results	اطلاع از نتایج
knowledge of persons	شناسایی اشخاص
knowledge acquisition	کسب معلومات
knowledge engineering	مهندسی معلومات
knowledge engineer	مهندسی دانش
knowledge engineer	مهندسی اگاهی
knowledge domain	قلمرو دانش
personal knowledge of the judge	علم قاضی
equivalent knowledge credit	تصدیق اعتبار علمی
equivalent knowledge credit	تصدیق دانش علمی
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb>	جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
Madrklmh that every human being is conscious knowledge	مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .