Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
land carriage	بار کشی زمینی
land carriage	حمل و نقل خشکی
Other Matches
carriage and four	درشکه چهاراسبه
Where is carriage no ...?	واگن شماره ... کجاست؟
Where is carriage no ...?	واگن شماره ... کدام است؟
to keep a carriage	درشکه داشتن
through carriage	حمل یکسره
there is a p in the carriage	درشکه مسافردارد
carriage	کنترل چاپگر
carriage	بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriage	نورد
under carriage	ارابه فرود
carriage	کالسکه
carriage	کدهایی که حرکت کارتریج چاپگر را کنترل می کنند
carriage	قنداق توپ یا جنگ افزار قنداق
carriage	بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage	هزینه حمل
carriage	حمل
carriage	نرده
carriage costs	هزینه باربری
carriage control	کنترل نورد
carriage payed	کرایه حمل پرداخت شده
carriage paid to	هزینه حمل به حامل پرداخت شده
carriage of goods	حمل و نقل کالا
carriage paid to ...	با هزینه حمل تا ...
carriage forward	هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward	کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward	پس کرایه
carriage drive	خیابان پارک
carriage costs	هزینه حمل و نقل
carriage return	سر سطر رفتن
carriage return	سیگنال یا کلیدی که به شروع خط بعد کاغذ یا صفحه نمایش می رود
dead carriage	کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead carriage	کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
gun carriage	قنداق توپ
hackney carriage	درشکه کرایهای
horseless carriage	اتومبیل
horseless carriage	درشکه بی اسب
crossrial carriage	پاگیر تیر عرضی
dual carriage way	شاهراه دو طرفه
carriage road	راه درشکه رو
ginny carriage	واگن بارکش که روی ریل حرکت میکند
carriage return	بازگشت نورد
automatic carriage	تعویض خودکار
artillery carriage	قنداق توپ
slip carriage	واگنی که از قطار راه اهن ول میشود
sleeping carriage	خوابگاه قطار
sleeping carriage	واگن تختخواب دار
railroad carriage	اطاق کالسکهای راه اهن
railroad carriage	واگن باری
the body of a carriage	بدنه یک کالسکه
top carriage	قنداق بالا
water carriage	حمل از راه اب
baby carriage	کالسکهی بچه
carriage return	تعویض سطر Return/Enter
main carriage	حاملاصلی
artillery carriage	قنداق سلاح توپخانه
lace carriage	حاملتوری
smoking carriage	واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست
carriage handle	دستگیرهحامل
baby carriage	صندلی چرخدار بچه
carriage control dial	کنترلشمارهگیرنورد
to limber up a gun carriage	پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
soft carriage return	خط فاصله خالی
carriage freight paid to ...	با هزینه حمل تا ...
carriage control tape	نوار کنترل نورد
carriage control tape	نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
carriage and insurance paid to	هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
car railway carriage	واگن
land n	خطه
never-never land	رویایی
never-never land	تخیلی
never-never land	غیر واقعی
land n	ملک
land vi	بخشکی امدن
land n	خشکی
land vi	پائین امدن
land vi	بزمین رسیدن
land vi	فرود امدن
land n	ملت
land vi	پیاده شدن رسیدن
land n	قوم مردم
land n	کشور
land n	دیار
land n	سرزمین
land n	خاک
land n	زمین
land	سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land	به زمین نشستن
land	فرودامدن
land	زمین
land	زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land	سرزمین
land	بزمین نشستن
land	ارض
land	به گل نشستن کشتی
land	درست به هدف
land	سطح
land	ملک
land	سرزمین عرصه
land	سطح کوچک صاف
land	پشت
land	رسیدن
land	خاک
land	به خشکی امدن پیاده شدن
land	سرزمین دیار
land	فرود
land	خشکی
mother land	میهن
scrub land	زمین بایر
land reforms	اصلاحات ارضی
no-man's land	منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reform	اصلاحات ارضی
land tie	تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
submarginal land	زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
survey land	نقشه برداری زمین
switzer land	سویس
land's end	دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
registered land	زمین ثبت شده
level land	زمین مسطح
mother land	وطن
marsh land	زمین ماندابی
mother land	سرزمین مادری
native land	وطن
marsh land	زمین شوره زار
margin land	حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
no man's land	زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
no man's land	سرزمین بی صاحب
no man's land	سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
plough land	مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
native land	میهن
margin land	حد نهایی بازده زمین
low land	پستی زمین
low land	زمین پست
table land	زمین هموار
tenementary land	زمین اجاری
land masses	خشکسار
fluted land	سطحمسطحمته
common land	مکانعمومی
dry land	خشکی
land registry	دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
Land-Rover	وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land .	یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living .	درقید حیات بودن
Who owns this land ?	این زمین مال کیست ؟
land on one's feet <idiom>	با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
land masses	اقلیم
to work the land	زمین را زراعت کردن
hour land	عقربه ساعت شمار
crash-land	سقوط کردن هواپیما
land masses	کشخر
land masses	قاره
the lie of the land	وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land	چگونگی اوضاع مهثب
the promised land	ارض موعود
to clear land	زمین راصاف کردن
land mass	سرزمین بزرگ
to sight land	دیدن منظره
unutilized land	اراضی موات
waste land	اراضی موات
waste land	زمین موات
wild land	زمین بایر و لم یزرع
wild land	صحرا بیابان
land mass	اقلیم
land mass	قاره
land mass	کشخر
land mass	خشکسار
land masses	سرزمین بزرگ
to cultivate land	زمین را کشت کردن
land mine	مین زمینی
land grant	اعطای اراضی
land grant	زمین اعطایی دولت
land grading	تسطیح زمین
land girl n	دختری که کارهای صحرایی میکرد
land forming	شکل دادن زمین
land forces	نیروی زمینی
land forces	قوای بری
land force n	نیروی زمینی
land grave	کنت قدیم المانی
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land improvements	عمران و ابادانی زمین
land measurer	مساح
land measurer	زمین پیما
land map	نقشه جغرافیایی
land lubber	ادم خشکی مانده
land lubber	ادم کشتی ندیده
land lubber	ادم دریا ندیده
land lady	زن صاحب ملک
land lady	زن میزبان
land distribution	توزیع اراضی
land development	احیای اراضی
immeasureable land	سرزمین بیکران
cultivated land	اراضی محیات
high land	زمین کوهستانی
head land	پرتگاه
head land	دماغه
dream land	عالم خواب و رویا
fertile land	سرزمین حاصلخیز
fertile land	سرزمین بارور
land agent	دلال معاملات ملکی
land alide	لغزش زمین
land bank	بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com