Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
land combat
نبرد زمینی
land combat
نبرد در ساحل
Other Matches
combat
جنگ
combat
پیکار
combat
نبرد
combat
زد وخورد
combat
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
مبارزه کردن
combat
رزم جنگیدن با
combat
رزمی
combat
رزم
combat
ستیز حرب
combat available
اماده به رزم
combat available
اماده به پرواز
combat engineer
مهندسی رزمی
combat formation
ارایش رزمی
combat hysteria
هیستری جنگ
combat developer
وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
combat crew
خدمه رزمی
combat crew
خدمه رزمی هواپیما یاخودرو
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combat arms
رسته رزمی
combat area
منطقه رزم
combat development
توسعه رزمی
combat forces
نیروهای رزمی
combat essential
مورد نیاز حتمی رزمی
unarmed combat
درگیریغیرمسلحانه
combat exercise
مانور جنگی
combat efficiency
کارایی رزمی
combat duty
ماموریت رزمی
combat fatigue
روان رنجوری جنگ
combat neurosis
روان رنجوری جنگ
combat firing
تیراندازی جنگی
combat firing
تمرین تیراندازی رزمی
combat development
پیشرفت اموزش رزمی
combat exercise
تمرین رزمی
combat intelligence
اطلاعات رزمی
combat power
قدرت رزمی
combat surveillance
تجسس میدان رزم
combat proficiency
مهارت رزمی
combat ration
جیره جنگی
combat ration
جیره رزمی
combat readiness
امادگی رزمی
combat ready
اماده به رزم
combat ready
دارای امادگی رزمی
combat resolution
پایین ترین رده رزمی
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
combat support
پشتیبانی رزمی
combat phase
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
combat pay
فوق العاده رزمی
combat pay
فوق العاده جنگی
combat jump
پرش رزمی
combat jump
پرش با چتر درمنطقه دشمن
combat liaison
ربط و ارتباط رزمی
combat liaison
حفظ ارتباط بین هواپیماها درحین پرواز
combat load
بار رزمی هواپیما
combat load
بارجنگی کامل هواپیما
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
combat operations
مرکز عملیات رزمی
combat orders
دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
combat outpost
پاسدار رزمی
combat patrol
گشتی رزمی
combat surveillance
مراقبت رزمی
close combat
رزم نزدیک
combat tire
تایر جنگی خودرو
single combat
جنگ تن بتن
combat duty
امور رزمی
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
combat trail
مسیر جریان رزم
hors de combat
از میدان رزم خارج شده
hors de combat
از کار افتاده
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
combat helmet
کلاه ایمنی جنگی
[ارتش]
combat zone
منطقه رزم
combat vehicle
خودروی رزمی
combat essential
اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
combat troops
عدههای رزمی
combat trail
مسیررزمی
combat tire
لاستیک جنگی
combat team
گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
combat trains
بنه رزمی
combat power
نیروی رزمی استعداد رزمی
combat , elements
عناصر درگیر در رزم
combat , elements
یکانهای رزمی
combat , elements
عناصر رزمی
combat proficiency
شایستگی رزمی
combat , echelon
یکان رزمی
combat , echelon
رده رزمی
close combat
جنگ تن به تن
combat team
تیم رزمی
combat survival
باززیستی در رزم
combat survival
زنده ماندن در رزم
combat support arms
رسته پشتیبانی رزمی
combat support arms
یکان پشتیبانی رزمی
combat support troops
یکانهای پشتیبانی رزمی
combat service support
پشتیبانی خدمات رزمی
combat air patrol
هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
combat control team
تیم کنترل رزمی
combat commander's insignia
علامت فرماندهی بر یکان رزمی
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
combat air patrol
گشتی هوایی
combat airlift support
پشتیبانی رزمی حمل و نقل هوایی پشتیبانی رزمی ترابری هوایی
combat support troops
عدههای پشتیبانی رزمی
combat information center
مرکز اطلاعات رزمی
combat information center
اطاق عملیات
basic combat training
اموزش رزم مقدماتی
barrier combat air patrol
گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
barrier combat air patrol
گشتی مرزی هوایی
land vi
فرود امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land vi
بزمین رسیدن
land vi
پائین امدن
land n
خطه
land n
ملک
land n
ملت
land n
قوم مردم
never-never land
رویایی
never-never land
تخیلی
never-never land
غیر واقعی
land n
خشکی
land n
زمین
land n
خاک
land n
سرزمین
land n
دیار
land n
کشور
land vi
بخشکی امدن
land
درست به هدف
land
فرود
land
به زمین نشستن
land
زمین
land
خشکی
land
فرودامدن
land
سطح
land
سرزمین دیار
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
رسیدن
land
بزمین نشستن
land
سرزمین
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
خاک
land
ارض
land
پشت
land
سطح کوچک صاف
land
سرزمین عرصه
land
ملک
land
به گل نشستن کشتی
the promised land
ارض موعود
native land
میهن
native land
وطن
mother land
سرزمین مادری
mother land
وطن
margin land
حد نهایی بازده زمین
mother land
میهن
marsh land
زمین شوره زار
marsh land
زمین ماندابی
low land
پستی زمین
low land
زمین پست
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
level land
زمین مسطح
land surveying
برداشت
land surveyor
نقشه بردار
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land tail
بنه زمینی
land tax
مالیات زمین
land tax
مالیات ارضی
land tax
خراج
land tax
مالیات بر زمین
land tenure
اجاره داری زمین
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
to cultivate land
زمین را کشت کردن
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land surveying
نقشه برداری
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
land masses
خشکسار
land masses
کشخر
land masses
قاره
land masses
اقلیم
land masses
سرزمین بزرگ
land mass
خشکسار
land mass
کشخر
land mass
قاره
fluted land
سطحمسطحمته
common land
مکانعمومی
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to work the land
زمین را زراعت کردن
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
dry land
خشکی
land mass
اقلیم
land mass
سرزمین بزرگ
wild land
صحرا بیابان
survey land
نقشه برداری زمین
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
unutilized land
اراضی موات
scrub land
زمین بایر
registered land
زمین ثبت شده
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com