Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
land control operation
عملیات تصرف اماجهای زمینی
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
Other Matches
change of operation control
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
land
ارض
land n
خطه
land
سرزمین دیار
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
درست به هدف
land n
ملک
land n
ملت
land
پشت
land
سطح کوچک صاف
land
سرزمین عرصه
land n
زمین
land n
خشکی
land n
خاک
land n
سرزمین
land n
دیار
land n
کشور
land
فرود
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
خاک
land
خشکی
land
زمین
land vi
پائین امدن
land vi
بزمین رسیدن
land vi
فرود امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land
رسیدن
land
بزمین نشستن
land
سطح
land
به گل نشستن کشتی
land
به زمین نشستن
land
فرودامدن
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
سرزمین
land vi
بخشکی امدن
land n
قوم مردم
land
ملک
never-never land
رویایی
never-never land
تخیلی
never-never land
غیر واقعی
scrub land
زمین بایر
border land
زمین مرزی
registered land
زمین ثبت شده
land development
احیای اراضی
barren land
زمین لم یزرع
survey land
نقشه برداری زمین
land office
اداره املاک وثبت اراضی
switzer land
سویس
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
to sight land
دیدن منظره
to clear land
زمین راصاف کردن
the promised land
ارض موعود
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
level land
زمین مسطح
tenementary land
زمین اجاری
table land
زمین هموار
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
center land
خط میانی
certificate of land
قباله زمین
low land
پستی زمین
native land
وطن
mother land
سرزمین مادری
mother land
وطن
mother land
میهن
marsh land
زمین ماندابی
marsh land
زمین شوره زار
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
native land
میهن
cloud land
عالم خیال یافرض
collctive land
زمین مشاع
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
collective land
زمین مشاع
low land
زمین پست
conservation of land
حفظ اراضی
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land
سرزمین بی صاحب
margin land
حد نهایی بازده زمین
dream land
عالم خواب و رویا
land combat
نبرد زمینی
land combat
نبرد در ساحل
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land distribution
توزیع اراضی
land force n
نیروی زمینی
land forces
قوای بری
land forces
نیروی زمینی
land forming
شکل دادن زمین
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
land grading
تسطیح زمین
land grant
زمین اعطایی دولت
land grant
اعطای اراضی
land grave
کنت قدیم المانی
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land improvements
عمران و ابادانی زمین
land lady
زن میزبان
land carriage
حمل و نقل خشکی
land carriage
بار کشی زمینی
cultivated land
اراضی محیات
cultivated land
زمین محیات
crown land
خالصه
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
fertile land
سرزمین بارور
fertile land
سرزمین حاصلخیز
head land
دماغه
head land
پرتگاه
high land
زمین کوهستانی
immeasureable land
سرزمین بیکران
land agent
دلال معاملات ملکی
land alide
لغزش زمین
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze
باد خشکی
land breeze
باد ساحلی
land capacity
کاراوری زمین
land lady
زن صاحب ملک
land lubber
ادم دریا ندیده
land lubber
ادم کشتی ندیده
land shark
غارتگرکرانه
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land slip
ریزش سنگ از کوه
land sturm
نام نویسی همگانی
land surveying
نقشه برداری
land surveying
برداشت
land surveyor
نقشه بردار
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land tail
بنه زمینی
land tax
مالیات زمین
land tax
مالیات ارضی
land tax
خراج
land tax
مالیات بر زمین
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land lubber
ادم خشکی مانده
land map
نقشه جغرافیایی
land measurer
زمین پیما
land measurer
مساح
land mine
مین زمینی
land mine
مین
land of promise
زمین موعود
land plaster
گج
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land poor
زمین دار بی پول
land reclamation
ابادانی زمین
land reclamation
عمران زمین
land register
ثبت املاک
land restoration
بازسازی زمین
land tenure
اجاره داری زمین
to work the land
زمین را زراعت کردن
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
land mass
اقلیم
fluted land
سطحمسطحمته
hour land
عقربه ساعت شمار
waste land
زمین موات
land mass
قاره
waste land
اراضی موات
wild land
زمین بایر و لم یزرع
land masses
قاره
land masses
کشخر
land masses
خشکسار
to cultivate land
زمین را کشت کردن
land mass
سرزمین بزرگ
land masses
اقلیم
land masses
سرزمین بزرگ
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
unutilized land
اراضی موات
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
land reform
اصلاحات ارضی
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
dry land
خشکی
common land
مکانعمومی
land reforms
اصلاحات ارضی
crash land
سقوط کردن هواپیما
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
wild land
صحرا بیابان
land mass
کشخر
crash-land
سقوط کردن هواپیما
land mass
خشکسار
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
operation
کار
operation
کارکردن با یک وسیله
operation
عملیات
operation
عمل کردن
operation
عمل
operation
بهره برداری
or operation
عمل یا
operation
به کارانداختن
operation
عمل جراحی
operation
گردش جنبش
operation
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
به اجرا
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com