English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
Other Matches
crab f. مانندخرچنگ
crab پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crab عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crab خرچنگ
crab برج سرطان
crab خرچنگ گرفتن
crab جرزدن عصبانی کردن
crab کج خلق
crab به پهلو حرکت کردن
crab حرکت جانبی ناو
crab f. خرچنگ وار
crab louse شپش زهار
crab apples سیب صحرایی
crab apple سیب صحرایی
fiddler crab نوعی خرچنگ نقب زن
crab catcher مرغ خرچنگ خور
travelling crab حلقهقابلحرکت
jonah crab خرچنگ بزرگ امریکای غربی
to crab [American E] [about something] ناله کردن [درباره چیزی]
king crab خرچنگ نعلی
king crab خرچنگی که ماننداست به نعل
crab pulley قرقرهافقی
to crab [American E] [about something] نق نق زدن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] گله کردن [درباره چیزی]
crab spider رتیل باغی
crab louse شپشک
crab nebula ابری خرچنگی
crab angle زاویه بین مسیر حرکت هواپیما و محور دوربین عکاسی
crab nebula سحابی خرچنگی
crab soup سوپ خرچنگ
crab cocktail مخلوط خرچنگ
as sour as a crab <idiom> مثل برج زهرمار
crab border حاشیه خرچنگی [فرش]
to crab [American E] [about something] غرغر کردن [درباره چیزی]
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
to crab [American E] [about something] قر زدن [درباره چیزی]
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
Cancer the Crab (June 22) برجسرطان
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
land n سرزمین
land vi بزمین رسیدن
land زمین
land vi فرود امدن
land خشکی
land خاک
land vi پیاده شدن رسیدن
land سرزمین دیار
land vi بخشکی امدن
never-never land غیر واقعی
land n زمین
land vi پائین امدن
land n دیار
land n قوم مردم
land n ملت
land n ملک
land n خطه
land n کشور
never-never land تخیلی
land n خاک
land n خشکی
never-never land رویایی
land سطح
land فرود
land درست به هدف
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land ملک
land سرزمین عرصه
land سطح کوچک صاف
land پشت
land ارض
land به گل نشستن کشتی
land به زمین نشستن
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land رسیدن
land به خشکی امدن پیاده شدن
land فرودامدن
land بزمین نشستن
land سرزمین
mother land میهن
land tenure اجاره داری زمین
land tax مالیات بر زمین
land tax خراج
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
no man's land سرزمین بی صاحب
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
native land میهن
native land وطن
mother land سرزمین مادری
land tax مالیات زمین
land tail بنه زمینی
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tax مالیات ارضی
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
level land زمین مسطح
low land زمین پست
margin land حد نهایی بازده زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
marsh land زمین شوره زار
marsh land زمین ماندابی
low land پستی زمین
mother land وطن
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
registered land زمین ثبت شده
scrub land زمین بایر
land mass خشکسار
land masses سرزمین بزرگ
land masses اقلیم
land masses قاره
land masses کشخر
land masses خشکسار
to cultivate land زمین را کشت کردن
fluted land سطحمسطحمته
dry land خشکی
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to work the land زمین را زراعت کردن
land mass کشخر
land mass قاره
common land مکانعمومی
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
survey land نقشه برداری زمین
switzer land سویس
table land زمین هموار
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
the promised land ارض موعود
to clear land زمین راصاف کردن
to sight land دیدن منظره
unutilized land اراضی موات
waste land اراضی موات
waste land زمین موات
wild land زمین بایر و لم یزرع
wild land صحرا بیابان
land mass سرزمین بزرگ
land mass اقلیم
land tail باقیمانده زمینی یکان
land forces نیروی زمینی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide لغزش زمین
land agent دلال معاملات ملکی
immeasureable land سرزمین بیکران
high land زمین کوهستانی
head land پرتگاه
head land دماغه
fertile land سرزمین حاصلخیز
land breeze باد خشکی
land breeze باد ساحلی
land capacity کاراوری زمین
land forces قوای بری
land force n نیروی زمینی
land distribution توزیع اراضی
land development احیای اراضی
land combat نبرد در ساحل
land combat نبرد زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land carriage بار کشی زمینی
fertile land سرزمین بارور
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
barren land زمین لم یزرع
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms اصلاحات ارضی
land reform اصلاحات ارضی
crash land سقوط کردن هواپیما
hour land عقربه ساعت شمار
border land زمین مرزی
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
dream land عالم خواب و رویا
cultivated land اراضی محیات
cultivated land زمین محیات
crown land خالصه
conservation of land حفظ اراضی
collective land زمین مشاع
collctive land زمین مشاع
cloud land عالم خیال یافرض
crash-land سقوط کردن هواپیما
land forming شکل دادن زمین
land reclamation عمران زمین
land sturm نام نویسی همگانی
land surveying نقشه برداری
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster گج
land office اداره املاک وثبت اراضی
land surveyor نقشه بردار
land of promise زمین موعود
land mine مین
land slip ریزش سنگ از کوه
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land reclamation ابادانی زمین
land register ثبت املاک
land restoration بازسازی زمین
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land shark غارتگرکرانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com