English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
land grading تسطیح زمین
Other Matches
grading ترکیب دانهای
grading دسته بندی
grading نمره گذاری
grading درجه بندی
grading دانه بندی
grading طبقه بندی
gap grading دانه بندی گسسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
continuous grading دانه بندی یکسره
gap grading دانه بندی ناپیوسته
grading curve نمودار دانه بندی
grading curve منحنی دانه بندی
grading envelope منطقه دانه بندی
grading envelope پوش دانه بندی
spot grading صافسازی
market grades and grading طبقه بندی بازار
land n خاک
land n خشکی
land n زمین
land n کشور
land vi بزمین رسیدن
land vi پیاده شدن رسیدن
land vi پائین امدن
land n سرزمین
never-never land رویایی
land n قوم مردم
land n ملت
land n دیار
land n ملک
land n خطه
land vi فرود امدن
land vi بخشکی امدن
never-never land غیر واقعی
never-never land تخیلی
land سرزمین عرصه
land زمین
land ملک
land خشکی
land فرودامدن
land بزمین نشستن
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land درست به هدف
land فرود
land سطح
land خاک
land سطح کوچک صاف
land پشت
land سرزمین دیار
land به خشکی امدن پیاده شدن
land رسیدن
land به گل نشستن کشتی
land سرزمین
land ارض
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land به زمین نشستن
low land پستی زمین
low land زمین پست
margin land حد نهایی بازده زمین
land sturm نام نویسی همگانی
native land وطن
mother land سرزمین مادری
mother land وطن
mother land میهن
land surveying نقشه برداری
marsh land زمین ماندابی
marsh land زمین شوره زار
level land زمین مسطح
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land surveying برداشت
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land tail باقیمانده زمینی یکان
land tail بنه زمینی
land tax خراج
land tax مالیات بر زمین
land tenure اجاره داری زمین
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tax مالیات ارضی
land tax مالیات زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
land grant زمین اعطایی دولت
land surveyor نقشه بردار
native land میهن
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
land mass قاره
common land مکانعمومی
dry land خشکی
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land سرزمین بی صاحب
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
the promised land ارض موعود
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land slip ریزش سنگ از کوه
crash-land سقوط کردن هواپیما
fertile land سرزمین حاصلخیز
crash land سقوط کردن هواپیما
head land دماغه
head land پرتگاه
cultivated land اراضی محیات
high land زمین کوهستانی
immeasureable land سرزمین بیکران
land agent دلال معاملات ملکی
land alide لغزش زمین
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze باد خشکی
land breeze باد ساحلی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land combat نبرد زمینی
land combat نبرد در ساحل
fertile land سرزمین بارور
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
hour land عقربه ساعت شمار
land reform اصلاحات ارضی
land reforms اصلاحات ارضی
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
barren land زمین لم یزرع
border land زمین مرزی
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
cloud land عالم خیال یافرض
collctive land زمین مشاع
collective land زمین مشاع
conservation of land حفظ اراضی
crown land خالصه
cultivated land زمین محیات
dream land عالم خواب و رویا
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land development احیای اراضی
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster گج
land office اداره املاک وثبت اراضی
land register ثبت املاک
land of promise زمین موعود
land mine مین
land mine مین زمینی
land measurer مساح
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration بازسازی زمین
land reclamation عمران زمین
land reclamation ابادانی زمین
land poor زمین دار بی پول
land measurer زمین پیما
land map نقشه جغرافیایی
land lubber ادم خشکی مانده
land improvements عمران و ابادانی زمین
land forces قوای بری
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave کنت قدیم المانی
land lady زن میزبان
land grant اعطای اراضی
land force n نیروی زمینی
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land lady زن صاحب ملک
land lubber ادم دریا ندیده
land lubber ادم کشتی ندیده
land distribution توزیع اراضی
land forming شکل دادن زمین
land forces نیروی زمینی
My capital is locked up in land. سرمایه ام در معاملات زمین گیراست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com