English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
land grant زمین اعطایی دولت
land grant اعطای اراضی
Other Matches
grant تصدیق کردن
grant اعطا کردن
grant اجازه دادن
grant کمک هزینه تحصیلی
grant امتیاز اجازه واگذاری رسمی
grant عطا
grant بخشش
grant اهداء
grant مسلم گرفتن
grant کمک بلاعوض
grant اعطاء کردن
grant تصویب کردن
grant تصدیق کردن
grant رخصت دادن
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant اجازه دادن
grant بورس تحصیلی یا پژوهشی
grant کمک دولتی اعانه
I grant you all that but. . . تمام این حرفها درست ولی ...
grant دادن بخشیدن
grant موافقت کردن
aid grant کمک هزینهء تحصیلی
to grant a request درخواستی را اعطا کردن
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
grant a credit اعتباری را اعطا کردن
general grant کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
general grant کمک عمومی
I grant you that . I accept what you say . حرف شما را قبول کنم
grant god خداکند
grant aid کمک پیشکش
grant god خدابکند
grant in aid کمک هزینه
grant in aid کمک بلاعوض
grant in aid اعانه ملی
grant probate of a will صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
grant aid کمک بلاعوض
grant a period of grace ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
grant a period of grace امهال
grant a period of grace مهلت دادن
land n کشور
never-never land غیر واقعی
land vi پیاده شدن رسیدن
land vi بخشکی امدن
land vi بزمین رسیدن
land n زمین
land n دیار
never-never land تخیلی
land vi فرود امدن
land n ملک
land n ملت
land n قوم مردم
never-never land رویایی
land vi پائین امدن
land n سرزمین
land n خاک
land n خشکی
land n خطه
land سطح کوچک صاف
land درست به هدف
land سطح
land به گل نشستن کشتی
land فرودامدن
land زمین
land خشکی
land خاک
land سرزمین دیار
land به خشکی امدن پیاده شدن
land رسیدن
land سرزمین
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land به زمین نشستن
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land فرود
land ارض
land بزمین نشستن
land ملک
land سرزمین عرصه
land پشت
mother land سرزمین مادری
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land سرزمین بی صاحب
level land زمین مسطح
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land tail باقیمانده زمینی یکان
native land میهن
native land وطن
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
margin land حد نهایی بازده زمین
land tax مالیات بر زمین
land tax خراج
land tax مالیات ارضی
land tail بنه زمینی
land tenure اجاره داری زمین
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
low land زمین پست
low land پستی زمین
land tax مالیات زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
marsh land زمین شوره زار
marsh land زمین ماندابی
mother land میهن
mother land وطن
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
registered land زمین ثبت شده
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
common land مکانعمومی
dry land خشکی
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
land mass کشخر
land mass قاره
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
tenementary land زمین اجاری
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
the promised land ارض موعود
to clear land زمین راصاف کردن
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
collctive land زمین مشاع
land breeze باد ساحلی
land breeze باد خشکی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land reform اصلاحات ارضی
land alide لغزش زمین
land agent دلال معاملات ملکی
immeasureable land سرزمین بیکران
high land زمین کوهستانی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land distribution توزیع اراضی
land development احیای اراضی
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
hour land عقربه ساعت شمار
land combat نبرد در ساحل
crash land سقوط کردن هواپیما
land combat نبرد زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
head land پرتگاه
head land دماغه
cultivated land زمین محیات
border land زمین مرزی
crown land خالصه
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
cloud land عالم خیال یافرض
conservation of land حفظ اراضی
collective land زمین مشاع
barren land زمین لم یزرع
cultivated land اراضی محیات
fertile land سرزمین حاصلخیز
fertile land سرزمین بارور
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
dream land عالم خواب و رویا
land reforms اصلاحات ارضی
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land forces قوای بری
land forces نیروی زمینی
land surveyor نقشه بردار
land reclamation عمران زمین
land reclamation ابادانی زمین
land poor زمین دار بی پول
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster گج
land force n نیروی زمینی
land register ثبت املاک
land restoration بازسازی زمین
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land surveying برداشت
land surveying نقشه برداری
land sturm نام نویسی همگانی
land slip ریزش سنگ از کوه
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com