English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
land of the rising sun کشور ژاپن
Other Matches
self rising بخودی خود ترقی کننده
rising طلوع
rising جنبش
rising نهضت
self rising خود بخود بلند شونده
rising طالع
rising درحال ترقی یا صعود
rising قیام
the rising generation دوره جوانان اینده
visible rising طلوع مرئی
early rising سحرخیزی
early rising زود خیزی
rising mine مین بالارونده دریایی
rising star آیندهدار باآتیه
theoretical rising طلوع نظری
rising mine مینی که میتواند به سطح اب بیاید
rising main جنبشاصلی
rising damp نفوذآببداخلساختمان
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
tide rising force نیروی کشنداور
practice of early rising مشق یا عادت سحر خیزی
heliacal rising of a star طلوع نمودارستاره پیش ازخورشید
land vi بزمین رسیدن
land n خاک
land n خشکی
land vi فرود امدن
land vi پیاده شدن رسیدن
land vi بخشکی امدن
land n زمین
never-never land رویایی
land n ملت
land n ملک
land n خطه
land n قوم مردم
land n کشور
land n دیار
land vi پائین امدن
land n سرزمین
never-never land غیر واقعی
never-never land تخیلی
land ملک
land درست به هدف
land زمین
land فرود
land خاک
land سطح
land سرزمین دیار
land به گل نشستن کشتی
land به زمین نشستن
land فرودامدن
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land سرزمین
land بزمین نشستن
land رسیدن
land به خشکی امدن پیاده شدن
land ارض
land پشت
land سطح کوچک صاف
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land سرزمین عرصه
land خشکی
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
no man's land سرزمین بی صاحب
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
land tail باقیمانده زمینی یکان
native land میهن
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
mother land وطن
mother land میهن
mother land سرزمین مادری
native land وطن
land tax مالیات زمین
land tax خراج
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tax مالیات ارضی
land tail بنه زمینی
land tenure اجاره داری زمین
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
level land زمین مسطح
low land زمین پست
low land پستی زمین
margin land حد نهایی بازده زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
marsh land زمین شوره زار
marsh land زمین ماندابی
land tax مالیات بر زمین
common land مکانعمومی
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
dry land خشکی
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass کشخر
land mass قاره
land mass اقلیم
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
tenementary land زمین اجاری
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
the promised land ارض موعود
land mass سرزمین بزرگ
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land force n نیروی زمینی
land breeze باد ساحلی
land breeze باد خشکی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
crash land سقوط کردن هواپیما
land alide لغزش زمین
land agent دلال معاملات ملکی
immeasureable land سرزمین بیکران
high land زمین کوهستانی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land distribution توزیع اراضی
land development احیای اراضی
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
crash-land سقوط کردن هواپیما
hour land عقربه ساعت شمار
land combat نبرد در ساحل
land combat نبرد زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
head land پرتگاه
head land دماغه
fertile land سرزمین حاصلخیز
conservation of land حفظ اراضی
collective land زمین مشاع
collctive land زمین مشاع
cloud land عالم خیال یافرض
certificate of land قباله زمین
center land خط میانی
border land زمین مرزی
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
crown land خالصه
fertile land سرزمین بارور
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
dream land عالم خواب و رویا
land reform اصلاحات ارضی
cultivated land اراضی محیات
land reforms اصلاحات ارضی
cultivated land زمین محیات
barren land زمین لم یزرع
land forces قوای بری
land surveyor نقشه بردار
land reclamation عمران زمین
land reclamation ابادانی زمین
land poor زمین دار بی پول
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster گج
land office اداره املاک وثبت اراضی
land register ثبت املاک
land restoration بازسازی زمین
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land surveying برداشت
land surveying نقشه برداری
land sturm نام نویسی همگانی
land slip ریزش سنگ از کوه
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land of promise زمین موعود
land mine مین
land mine مین زمینی
land lady زن میزبان
land improvements عمران و ابادانی زمین
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave کنت قدیم المانی
land grant اعطای اراضی
land grant زمین اعطایی دولت
land grading تسطیح زمین
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land forming شکل دادن زمین
land lady زن صاحب ملک
land lubber ادم دریا ندیده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com