English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
land plaster گج
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
Other Matches
plaster مشمع انداختن روی
plaster گچ کاری کردن اندود
plaster اندود کردن
plaster ضمادانداختن
plaster خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
plaster دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
plaster گچ زدن
plaster گچ مالیدن
plaster گچ
plaster background دورنمای گچ کاری
to plaster any one with praise تعریف زیادبار کسی کردن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
plaster of Paris گچ مجسمه سازی
plaster casts ریخته گری گچی
plaster casts قالبگیری گچی
plaster cast ریخته گری گچی
plaster cast قالبگیری گچی
plaster background مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris گچ زنده
plaster of Paris گچ پاریس
mustard plaster مشمع خردل
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster finish اندود گچ
sticking plaster مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
plaster lime اهک اندودکاری
plaster charge خرج انفجاری افشان
lime plaster اندود اهک
plaster powder گرد گچ
plaster powder گچ نرم
plaster stone سنگ گچ
plaster work گچکاری
plaster works گچکاری
plaster works گچبری
plaster charge خرج شراپنل
plaster of Paris گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster bat گچلعابمخصوصفروفسفالی
smooth plaster surface پاکیزه کردن
Patience is a plaster for all sores . <proverb> صبر,درمان هر دردیست .
plaster cutting knife کارد گچبری
render plaster on the wall اندود کردن
plaster of lime and ashes ساروج
render plaster on the wall گچ مالیدن
plaster of clay and straw کاهگل
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
never-never land تخیلی
never-never land رویایی
never-never land غیر واقعی
land خشکی
land n قوم مردم
land n خشکی
land n خاک
land n سرزمین
land n دیار
land n کشور
land n ملت
land n ملک
land n خطه
land n زمین
land سرزمین عرصه
land سطح
land درست به هدف
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land ملک
land سطح کوچک صاف
land پشت
land ارض
land به گل نشستن کشتی
land به زمین نشستن
land زمین
land خاک
land سرزمین دیار
land رسیدن
land بزمین نشستن
land سرزمین
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land فرودامدن
land vi بزمین رسیدن
land vi پائین امدن
land vi فرود امدن
land vi پیاده شدن رسیدن
land به خشکی امدن پیاده شدن
land فرود
land vi بخشکی امدن
margin land حد نهایی بازده زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
level land زمین مسطح
low land پستی زمین
land tenure اجاره داری زمین
land tax مالیات بر زمین
marsh land زمین شوره زار
marsh land زمین ماندابی
no man's land سرزمین بی صاحب
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
native land میهن
native land وطن
low land زمین پست
mother land سرزمین مادری
mother land وطن
mother land میهن
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
common land مکانعمومی
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
dry land خشکی
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass کشخر
land mass قاره
land mass اقلیم
tenementary land زمین اجاری
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
the promised land ارض موعود
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
land mass سرزمین بزرگ
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
land forming شکل دادن زمین
land breeze باد ساحلی
land breeze باد خشکی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide لغزش زمین
land agent دلال معاملات ملکی
immeasureable land سرزمین بیکران
high land زمین کوهستانی
head land پرتگاه
head land دماغه
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land forces نیروی زمینی
land forces قوای بری
land force n نیروی زمینی
land distribution توزیع اراضی
land development احیای اراضی
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land combat نبرد در ساحل
land combat نبرد زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
fertile land سرزمین حاصلخیز
fertile land سرزمین بارور
border land زمین مرزی
barren land زمین لم یزرع
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms اصلاحات ارضی
land reform اصلاحات ارضی
crash land سقوط کردن هواپیما
hour land عقربه ساعت شمار
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
dream land عالم خواب و رویا
cultivated land اراضی محیات
cultivated land زمین محیات
crown land خالصه
conservation of land حفظ اراضی
collective land زمین مشاع
collctive land زمین مشاع
cloud land عالم خیال یافرض
crash-land سقوط کردن هواپیما
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land tax خراج
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration بازسازی زمین
land register ثبت املاک
land reclamation عمران زمین
land reclamation ابادانی زمین
land poor زمین دار بی پول
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land slip ریزش سنگ از کوه
land tax مالیات ارضی
land tax مالیات زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com