Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
land slip
ریزش سنگ از کوه
Other Matches
slip
اشتباه در نقشه خوانی
let slip
از دست دادن
to let slip
از دست دادن
to let slip
سردادن
to let slip
رهاکردن
to slip off or away
نادیده رفتن
to slip off or away
جیم شدن
slip on
لباس گشاد
slip
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slip
فهرست
slip
صورت
let slip
ازاد کردن
let slip
ول کردن
slip
خطا در بافت
to let something slip
چیزی را زیر سبیلی رد کردن
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
slip-up
شکست خوردن
slip-up
اشتباه کردن
slip-up
سرخوردن
slip up
شکست خوردن
slip up
اشتباه کردن
slip up
سرخوردن
slip
یادداشت
slip
پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
slip
ازقلم انداختن
slip
اشتباه کردن
slip
گریختن سهو کردن
slip
لیز خودن
slip
نسل لغزیدن
slip
اولاد
slip
نهال
slip
ملافه
slip
زیرپیراهنی
slip
تکه کاغذ
slip
قلمه سرخوری
slip
گمراهی
slip
اشتباه لیزی
slip
سهو
slip
خطا
slip
لغزش
slip
روکش متکا
slip
شیب
slip
لغزیدن
slip
جدا شدن لنگر اززمین
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
slip
خفت
slip
محل توپگیر پشت محافظ میله
slip
سریدن
forward slip
پیش افتادگی
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
slip of the tongue
<idiom>
اشتباه لپی
slip proof
مقام در برابر لغزش
towing slip
خفت یدک
pink slip
<idiom>
برگه اخراج از شغل
slip of the tongue
<idiom>
حرفی رانسنجیده زدن
slip one's mind
<idiom>
فراموش شده
deposit slip
اعلامیه پرداخت سپرده
turn and slip
زاویه دور زدن و لغزش مسیر هواپیما
free from slip
خالی از لغزش
free from slip
بدون لغزش
half slip
ژوپن
to give one the slip
کسیراازخودوا کردن
To slip away . To dash out .
قا چاق شدن ( بی خبر رفتن )
To let something slip thru ones fingers .
چیزی را از کف دادن
foundation slip
زیرپوشبندی
slip rope
مهاری که دوسرش درکشتی ومیانش بکرانه بسته باشد.....کشتی رها شود
slip sheet
صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
slip sheet
صفحه اضافی
slip-on pyjamas
بیژامهراحتی
to give one the slip
از دست کسی گریختن
slip ring
اسلیپ رینگ
to make a slip
لغزش خوردن
paying-in slip
فرمیکهدرزمانپرداختپولیاکشیدنچکپرمیکنید
side slip
بچه حرامزاده
half slip
زیر پیراهنی
slip regulator
تنظیم کننده لغزش
slip ring
حلقه سایشی
to make a slip
خطا کردن
slip stitch
بخیه نامریی
half-slip
زیرداخلی
Freudian slip
لغزش فرویدی
snow slip
بهمن
give someone the slip
<idiom>
از کسی فرار کردن
leg slip
محل توپگیر پشت میله دار
slip of the tongue
لغزش زبان
slip of the pen
سهو قلم
slip knot
گره خفت
slip joint
اتصال ازاد
pillow slip
روبالش
slip gelley
رامکا
side slip
یک برشدن یا سر خوردن
slip gelley
رانگا
slip form
قالب لغزنده
slip casting
روش ریخته گری لغزشی
slide slip
سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
slip carriage
واگنی که از قطار راه اهن ول میشود
slip plane
سطح لغزش
slip-ups
سرخوردن
slip-ups
اشتباه کردن
slip rings
حلقههای لغزان
screw slip
خفت پیچی
slip-ons
لباس گشاد
slip road
سربالایی اتصال
slip road
سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road
فرازبند
slip formwork
قالب بندی لغزان
riding slip
خفت احتیاطی
slip band
نوار لغزش
slip-ups
شکست خوردن
pillow slip
جلدبالش .
slip knot
گره زود گشا
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
billet slip
کارت محلهای افراد
billet slip
لوحه اسکان افراد
black slip
خفت پران
anti-slip foot
پایه ضد لغزش
anti-slip shoe
پایهضدلغزش
To miss the bus . To slip up .
قافیه را باختن
slip joint pliers
نوعی انبردست
to get
[be given]
the pink slip
[American E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
anti slip plate
ورقه ضد لغزش
there is many a slip between the cup and the lip
<proverb>
از این ستون به آن ستون فرج است
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
slip-stitched seam
کوکشیبداردرز
Slip of the tongue (pen).
اشتباه لفظی (نگارشی )
slip ring motor
موتور القائی با حلقه لغزان
bubble turn and slip
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
land n
سرزمین
land n
دیار
land n
کشور
land n
قوم مردم
land n
ملت
land n
ملک
land n
خطه
land vi
بزمین رسیدن
land vi
پائین امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land vi
بخشکی امدن
land vi
فرود امدن
land n
خاک
land
زمین
land
درست به هدف
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
ملک
land
سرزمین عرصه
land
سطح کوچک صاف
land
پشت
land
ارض
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
فرود
land
سطح
land
خشکی
land
خاک
land
سرزمین دیار
land
رسیدن
land
بزمین نشستن
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
فرودامدن
land
به زمین نشستن
land
به گل نشستن کشتی
land
سرزمین
never-never land
غیر واقعی
land n
زمین
land n
خشکی
never-never land
رویایی
never-never land
تخیلی
land mass
کشخر
land mass
خشکسار
to sight land
دیدن منظره
land masses
سرزمین بزرگ
land masses
اقلیم
land masses
قاره
land masses
کشخر
land masses
خشکسار
land mass
سرزمین بزرگ
land mass
اقلیم
scrub land
زمین بایر
unutilized land
اراضی موات
waste land
اراضی موات
waste land
زمین موات
wild land
زمین بایر و لم یزرع
land grading
تسطیح زمین
wild land
صحرا بیابان
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
land mass
قاره
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
dry land
خشکی
common land
مکانعمومی
fluted land
سطحمسطحمته
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
survey land
نقشه برداری زمین
table land
زمین هموار
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to clear land
زمین راصاف کردن
the promised land
ارض موعود
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com