English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English Persian
lapse of time تقادم
lapse of time مرور زمان
Search result with all words
lapse time زمان کاهش
time lapse مرور زمان
time lapse گاه گذشت
period/stretch/lapse of time دوره زمان
period/stretch/lapse of time فاصله زمان
period/stretch/lapse of time گذشت زمان
Other Matches
lapse خرف شدن
lapse انحراف
lapse سهو ونسیان کردن
lapse از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapse فاصله زمانی
lapse فراموشی لحظهای
lapse ترک اولی الحاد
lapse استفاده از مرور زمان
lapse زوال سپری شدن
lapse نسیان
lapse لغزش
lapse خطا
lapse برگشت انحراف موقت
lapse انصراف مرور
lapse گذشت زمان
lapse انقضاء
lapse ارتداد
lapse انقضا
lapse به سر آمدن
lapse vi افتادن
lapse vi سقوط کردن
lapse vi برگشتن
lapse vi ساقط شدن
lapse vi سپری شدن منتقل شدن
lapse vi لغزیدن
lapse منقضی شدن
lapse سلب سلب یا ساقط یا زایل شدن
lapse inconduct سقوط در رفتاروکردار
lapse from duty ترک وفیفه
casuing to lapse مسقط
lapse rate میزان افت
lapse rate اهنگ کاهش
casuing to lapse ساقط کننده
superadiabatic lapse rate میزان افت فوق ادیاتیک
adiabetic lapse rate میزان افت ادیابتیک
environmental lapse rate میزان افت پرگیر
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
i time time Instruction
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
out of time بیگاه
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
out of time بیجا
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
off time وقت ازاد
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
off time مرخصی
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
old time قدیمی
on time مدت دار
once upon a time روزی
take your time عجله نکن
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
at the same time ضمنا"
time in ادامه بازی پس از توقف
at a specified time در وقت معین یا معلوم
in time بموقع
in time بجا
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
at the same time در ان واحد
at the same time در عین حال
two time دو حرکت ساده
in no time خیلی زود
time will tell در آینده معلوم می شود
in the mean time ضمنا
time is up وقت گذشت
It's time وقتش رسیده که
behind time بی موقع
behind time دیر
in the time to come در
in the time to come اینده
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
f. time روزهای تعطیل دادگاه
two-two time نتدودوم
three-four time نت
down time زمان توقف
down time زمان تلف
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
many a time بارها
mean time زمان متوسط
mean time ساعت متوسط
Our time is up . وقت تمام است
many a time چندین بار
down time مرگ
four-four time چهارهچهارم
for the time being عجالت
from this time forth ازاین پس
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
to know the time of d اگاه بودن
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین ببعد
one-time سابق
from time to time گاه گاهی
from time to time هرچندوقت یکبار
one-time قبلی
one-time پیشین
all-time بالا یا پایینترین حد
all-time بیسابقه
all-time همیشگی
what is the time? وقت چیست
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
time مرورزمان را ثبت کردن
time تایم
time فرصت
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time زمانی موقعی
time ساعتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
some time or other یک روزی
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time وقت قرار دادن برای
specified time وقت معین
time and again بکرات
time and again چندین بار
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
any time <adv.> هر بار
time گاه
time هنگام
time out مهلت
time زمانه
time ایام
time فرصت مجال
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time روزگار
time زمان
time وقت
some time یک وقتی
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time [s] <adv.> دفعه
time [s] <adv.> بار
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time TIفرمان E
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time مدروز
at any time <adv.> هر بار
time عهد
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time متقارن ساختن
time وقت معین کردن
any time <adv.> همیشه
time out ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> درهمه اوقات
time out وقفه فاصله
time out ایست
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com