English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
layer line خط لایه
Other Matches
e layer طبقه هویساید
layer لایهای که کیفیت اتصال را بررسی میکند
layer رگه شاخه خوابانده
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
layer بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer لایه شبکه استاندارد ISO/OSI که قوانین نرخ بیت . توان و رسانه ارسال سیگنال را معرفی میکند
layer لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer ل تصحیح خطا باشد
layer برنامهای که تقاضای ارسال کند
layer استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
the inner layer لایه درونی
the inner layer چینه درونی
layer مطبق کردن ورقه ورقه
layer چینه
layer لایه
layer لا
layer طبقه بندی کردن
layer ورقه
layer قشر
layer طبقه
layer بوش جازم
layer لایی
layer پوسته
layer tints هاشورهای نشان دهنده لایههای مختلف اب دریا هاشور لایه نما
confining layer لایه فشارزا
concrete layer قشر بتنی
concrete layer لایه بتنی
top layer لایه فوقانی
tracked layer ریل گذار
magnetic layer لایه مغناطیسی
layer of rock طبقه سنگی
layer of rock لایه سنگی
mine layer کشتی مین گذار
layer depth که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
layer depth عمق لایه اول اب دریا
layer binding دورپیچی سفرهای
presentation layer ششمین لایه شبکه استاندارد ISO/OSI که روی فرمت ها
mantle layer غشاء جنینی مخ
isothermal layer سطوح هم حرارت اب دریا
isothermal layer لایههای ایزوترمال
transition layer منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
bursting layer لایههای سقفی پناهگاه
aluminium layer لایهآلومینیومی
ash layer لایهخاکستری
middle layer قشر میانی
medial layer لایه میانی [پزشکی]
barrier layer لایه سدی
barrier layer بند الکترونی
drainage layer بالایسد
granitic layer لایهگرانیتی
ozone layer لایهی اوزون
blocking layer لایه سدی
bursting layer لایههای منفجر کننده
brike layer بنا
brick layer بنای درجه دو
brick layer اجر چین
boundary layer لایه مرزی
bottom layer لایه مشترک
bolster layer بالش نهائی
bolster layer بالش گیاهی
lava layer لایهگدازه
depletion layer تهی لایه
stabilized layer لایه تثبیت شده
stabilized layer قشر تثبیت شده
filter layer لایه پالایش
sand layer لایه ماسه
heaviside layer طبقه هویساید
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
germ layer یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
pipe layer لوله کش
reversing layer لایه نازکی در قسمت پایینی اتمسفر خورشید
reversing layer لایه واگردان
filter layer لایه صافی
silt layer لایه لای
protective layer لایه یا روکش محافظ
embryonic layer غشاء جنینی غشاء سلولی
priming layer لایه استری
intermediate layer قشر واسطه
porous layer لایه روزنهای
basaltic layer لایهپازالت
intermediate layer لایه میانی
insulated layer ماده ایزوله کننده
insulated layer لایه عایق
depletion layer ناحیه تخلیه
hard layer لایه سفت
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
hard layer لایه سخت
railway track layer ریل گذر راه اهن
barrier layer detector اشکارساز لایه سدی
barrier layer cell سلول لایه سدی
barrier layer cell پیل نور برقی مجاورتی
depletion layer capacitance فرفیت بند الکترونی
barrier layer capacitance فرفیت بند الکترونی
one layer twisted wool پشم یک لا تاب
secure sockets layer پروتکل ارسالی رمزگذاری شده طراحی شده توسط Netscape که ارتباط امن بین جستجوگر و وب سرور روی اینترنت برقرار میکند
multi layer weld جوشکاری چند لایه
light sensitive layer لایه یا قشر حساس در برابرنور
insulated intermediate layer لایه میانی عایق
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
multi layer coil سیم پیچی چند لایه
surface boundary layer لایه مرزی سطح
magnetic barrier layer لایه سدکننده مغناطیسی
kennelly heaviside layer طبقه کنلی هویساید
double layer winding سیم پیچی دوطبقه
kennelly heaviside layer طبقه هویساید
laminar boundary layer لایه مرزی خطی
thin layer chromatography کروماتوگرافی لایه نازک
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
down the line <idiom> درآینده
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
mean line خط میان
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line درامتدادهمه خط
along line در خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
the line صف
o o line خط تقسیم دیدبانی
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
o o line خط دیدبانی سپاه
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line سطر به سطر
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
old line محافظه کار
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
on line help کمک مستقیم
line استرکردن
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line خط زدن
line سیم
line در سمت
line پوشاندن
line خط
on line مستقیم
on line متصل
on line درون خطی
on line مورداستعمال
on line داخل رده
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
on line در خط
line خط صف
line صفی در خط
off line منفصل
off line قطع
off line غیر متصل
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
line شعبه
line حدود رویه
line طرز
off line برون خطی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line رشته
line لاین
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line محصول
by-line خط فرعی راه اهن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line لجام
line : خط
line ریسمان
line سطر
line جاده
line رسن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com