English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
leading case نمونه یاسابقه قضائی
Other Matches
leading راهنمایی
in leading در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero صفر مقدم
leading zero رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading جداکردن سطرها
leading فاصله خطوط
leading فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading عمده
leading هدایت
leading پیشتاز
leading مقدم
leading نفوذ
leading عمده برجسته
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge لبه راهنما
leading zeros صفرهای مقدم
leading light عضو مهم
leading edge لبه حمله
leading light چشم و چراغ
leading lights عضو مهم
leading lights شمع محفل
leading lights چشم و چراغ
leading edge لبه مقدم
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading questions پرسش راهنمایی کننده
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading insurer بیمه گر اصلی
leading lady ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading line خط هادی
leading line خط هدایت هواپیما
leading man هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading marks نشانههای هدایت
leading point نقطه نشانه روی
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading seaman مهناوی یکم
leading sectors بخشهای پیشرو
leading sectors بخشهای پیشگام
leading ship ناو نوک
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading current شدت پیش افتاده
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading article سرمقاله
leading article کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles سرمقاله
leading articles کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading official سرداور
leading in wire سیم انشعاب
desired leading سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
leading questions سوال تلقینی
leading question پرسش راهنمایی کننده
leading question سوال تلقینی
leading region نواحی پیشرو
leading light شمع محفل
leading nations ملتهای بزرگ
desired leading مسیر مطلوب
leading diagonal قطر اصلی [ریاضی]
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading edge flap لبهبرجستهباله
leading lady or man بازیگر عمده
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
in any case درهر حال
in that case حال که چنین است
in this p case دراین موردبخصوص
in that case دراینصورت
in case of need عنداللزوم
in case برای احتیاط
in case چنانچه مبادا
in case در صورتیکه
in case هرگاه
case of need مباشر
in no case به هیچ صورت
in case <idiom> برطبق
case پوشه
in that case <adv.> بعد
in that case <adv.> سپس
in that case <adv.> دراینصورت
in that case <adv.> پس
case حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
just in case برای مطمئن بودن
just in case احتیاطا
such being the case حال که چنین است دراینصورت
that is not the case مطلب چنین نیست
use case مجموعه ای از رویدادها
In that case he is right. د رآنصورت حق با اوست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
As the case may be . برحسب مورد( آن)
in no case به هیچ وجه
in no case اصلا
in no case به هیچ دلیل
as may be the case <adv.> احتمالی
case رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case محاکمه
case صندوق
case چمدان
case روکش
as the case may be بسته بمورد
case غلاف
case جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case فرف محفظه
case غلاف پرچم
case مسئله
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case موضوع حالت
case وضع
case روکش کردن
case پوشانیدن صندوق
case پرتزیر
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case دعوی مورد
case دعوی
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
case پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case حروف بزرگ یا حروف معمولی
as the case may be تاچه مورد باشد
case پوشش
case کیف
case مورد غلاف
case پوشاندن
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case قضیه
case دعوی مرافعه
case اتفاق
case صندوق جعبه
case حالت
case : سرگذشت
case جا
case جلد
case وضعیت موقعیت
case پوسته
case قاب
case جعبه
case مورد
case قالب قاب
watch case قاب ساعت
transmission case گیربکس
show case ویترین جعبه اینه
show case قفسه جلو مغازه
schreber case مورد شربر
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
pray consider my case تمنی اینکه
withdrawal of a case استرداد دعوی
transmission case جعبه دنده
transfer case دیفرانسیل
to hear a case دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
to put the case فرض کردن
transfer case جعبه انتقال نیرو
suit case جامه دان
suit case جا رختی
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
suit case چمدان
the vocative case حالت ندا
special case مورد خاص یااستثنایی
special case مورد ویژه
the vocative case اسم منادی
degenerate case تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
in any case (event) <idiom> مطمئنا
chain case جعبه محافظ زنجیر
case-bottle شیشه چارپر
door-case چارچوب در
degenerate case تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
case law قانون موضوعه
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
test case قضیه در ازمایش
test case شخص یاچیز مورد ازمایش
spiral case جعبهمارپیچ
gin-case [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
In this case ( instance) . دراین مورد
scroll case قسمتطومار
screen case صفحهنمایش
plastic case جایپلاستیکی
passport case جایپاسپورت
key case جاکلیدی
cylinder case جعبهسیلندر
bobbin case ماکو
worst-case بدبینانهترین
spectacles case جاعینکی
It is quite a hypothetical case . این یک قضیه کاملا" فرضی است
vanity case کیفلوازم آرایش
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
Take an umbrella just in case. احتیاطا"چترهمراه ببرید
packing case جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
attachT case کیفدستی
writing case محلنوشتن
weekend case چمدانتعطیلاتآخرهفته
worst-case بدترین وضع یا احتمال
admissible case دعوی مسموع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com