Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (7 milliseconds)
English
Persian
leading edge
لبه مقدم
leading edge
لبه حمله
leading edge
اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge
لبه راهنما
Search result with all words
leading edge model
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading edge flap
لبهبرجستهباله
leading edge tube
لاستیکلبهپیشتاز
Other Matches
leading zero
صفر مقدم
in leading
در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero
رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading
راهنمایی
leading
جداکردن سطرها
leading
هدایت
leading
نفوذ
leading
عمده برجسته
leading
مقدم
leading
پیشتاز
leading
عمده
leading
فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading
فاصله خطوط
leading in wire
سیم انشعاب
leading sectors
بخشهای پیشگام
leading line
خط هادی
leading ship
ناو نوک
leading lights
چشم و چراغ
leading marks
نشانههای هدایت
leading zeros
صفرهای مقدم
desired leading
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
leading question
سوال تلقینی
leading lights
عضو مهم
leading official
سرداور
leading light
شمع محفل
leading light
عضو مهم
leading light
چشم و چراغ
desired leading
مسیر مطلوب
leading questions
پرسش راهنمایی کننده
leading questions
سوال تلقینی
leading question
پرسش راهنمایی کننده
leading lights
شمع محفل
leading sectors
بخشهای پیشرو
leading seaman
مهناوی یکم
leading string
ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading case
نمونه یاسابقه قضائی
leading current
شدت پیش افتاده
leading diagonal
قطر اصلی
[ریاضی]
leading indicators
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading insurer
بیمه گر اصلی
leading lady
ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading articles
کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles
سرمقاله
leading article
کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading article
سرمقاله
leading line
خط هدایت هواپیما
leading point
نقطه نشانه روی
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading nations
ملتهای بزرگ
leading region
نواحی پیشرو
Car no. 6 is leading.
اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading man
هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading line
خط بستن زاویه سبقت به توپ
men of light and leading
مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading lady or man
بازیگر عمده
By international standards Germany maintains a leading role.
در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
edge
برندگی
to take the edge off
کم زور کردن
on edge
مشتاق
on edge
بی صبر
on the edge of
درشرف
to take the edge off
سست کردن
edge
یال لبه
edge
کناره
edge
تیزی
edge
کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge
به کار می رود
edge
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge
سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge
لبه دار کردن
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge
: کنار
edge
لبه
edge
نبش
edge
کناره تیزی
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge
کم کم پیش رفتن
edge
اریب وار پیش رفتن
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge
لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge
دوره
have an edge on
<idiom>
سود بردن
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
edge
طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
take the edge off
<idiom>
رنجاندن
inner edge
لبهداخلی
edge finish
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
I am edge . I am restive.
دلم شور می زند
edge-shaft
میله ستون لبه
upper edge
لبهفوقانی
tail edge
نوکلبه
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
outer edge
لبهبیرونی
notched edge
لبهدندانه
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
edge-moulding
گچ بری لبه
edge of rug
لبه و حاشیه فرش
fore edge
لبهجلوییکتاب
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
hob edge
قابگاز
razor edge
لبه تیز
straight edge
قد
razor edge
دم
razor edge
تیز
razor edge
پشته کوه که تیز باشد
razor edge
موقعیت بحرانی
razor edge
محل افتراق
reference edge
لبه مرجع
straight edge
کشو
straight edge
شمشه
mantle edge
لبهپوسته
trailing edge
لبه فرار
trailing edge
لبه پشتی
straight edge
خط کش
trailing edge
انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
top edge
لبه فوقانی
tool edge
پخ
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
straight edge
لبه مستقیم
doubled edge
لب گردان
knife edge
لبه تیز هرچیزی
aligning edge
لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge
لبه هم تراز
band edge
لبه نوار
beaded edge
لبه برگردانده شده
bend on edge
خم کردن لبه ها
betwixt edge
یخ اریب
bleeding edge
حاشیه نقشه
bleeding edge
حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge
لبه مخصوص نصب
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
deckle edge
لبه صاف کاغذ
knife-edge
لبه چاقو
double the edge
لب گردانیدن
edge beam
تیر کناری
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge coated
با روکش لبهای
abutting edge
لبه ضربه گیر
absorption edge
لبه جذب
knife edge
تیغه در
knife edge
لبه چاقو
knife edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه کارد
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
تیغه در
knife-edge
لبه تیغ
cutting edge
لبه برش
cutting edge
تیغه
cutting edge
تیغه قطع سازی
cutting edge
تیغه برش زنی
knife edge
لبه کارد
edge connector
رابط لبه
edge stone
سنگ نبشی
edge stone
سنگ نبش
edge stress
تنش تیغه
edge tool
الت برنده
edge triggered
با رها شدگی لبهای
edge weld
جوش لبهای
edge welding
جوشکاری دورهای
edge zone
اطراف لبه
edge zone
ناحیه لبه
false edge
قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge
لبه نازک
gilt edge
لب طلایی
gilt edge
ممتاز
gilt edge
مقدم درجه اول
gilt edge
بهترین
gripper edge
کاغذ گیر ماشین چاپ
guide edge
لبه راهنما
edge sharpening
دقیق کردن لبه
edge set
فشار برروی لبههای اسکی
edge rope
طناب کناری
edge perforated
لب سوراخ
edge notched
با بریدگی لبهای
edge notched
لب بریده
edge mill
اسیاب غلطکی
edge fillter
صافی چاکدار
betwixt edge
اریب کردن
edge detection
اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge pressure
فشار لبه
edge perforated
با سوراخهای لبهای
edge raise
بلندی لبه ورق
bevelled edge square
زاویه حاده
upper edge of the net
نوار بالای تور والیبال
edge fillet weld
جوش نواری دورهای
valence band edge
لبه نوار والانس
edge punched card
کارت لب منگنه شده
conduction band edge
لبه نوار رسانش
She is worried stiff . She is on edge .
دلش شور می زند ( نگرانی )
bevelled edge weld
جوش درز پیشانی
trailing edge flap
لبهبرجستهپشتیباله
edge cutter/trimmer
لبه بر
plate edge planer
دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
graduated steel straight edge
شینه سنجش
She drove me round the edge of water .
جانم را به لب آورد
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
edge cross lap joint
اتصال نیم نیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com