English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (6 milliseconds)
English Persian
leading official سرداور
Other Matches
official اداری
official کارمند دولت
official مامور
official کارمند
official صاحب منصب
official عالیرتبه رسمی
official موثق و رسمی
official رسمی
official تشریفاتی
official قانونی
in leading در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading zero صفر مقدم
leading عمده
leading فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading فاصله خطوط
leading جداکردن سطرها
leading مقدم
leading عمده برجسته
leading راهنمایی
leading نفوذ
leading هدایت
leading پیشتاز
official deed سند رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official visit بازدید رسمی فرمانده
official communications مکاتبات اداری
official communications ابلاغیه رسمی
official channels طرق رسمی
official channels مجاری رسمی
official authorities مراجع رسمی
official document سند رسمی
line official داور خط تجمع
official language زبان رسمی
semi official نیمه رسمی
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
official calibration واسنجی رسمی [مهندسی]
official submission مناقصه عمومی
official religion دین رسمی
official receipt رسید رسمی
official rate نرخ رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official oath سوگند قانونی یا رسمی
official notification افهارنامه
official meeting اجتماع رسمی
official meeting ملاقات رسمی
official liquidator مدیر تصفیه
building official بازرسان ساختمان
official receiver اعتصاب رسمی
official receiver عضو نافر
lead official سرداور
official receiver مدیر تصفیه
official receiver اعتصاب باجایزه سندیکا
extra official بیرون ازوفایف اداری
extra official غیر رسمی
leading question سوال تلقینی
leading question پرسش راهنمایی کننده
leading questions سوال تلقینی
leading questions پرسش راهنمایی کننده
leading seaman مهناوی یکم
leading article سرمقاله
desired leading مسیر مطلوب
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading light عضو مهم
leading article کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles سرمقاله
leading articles کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading diagonal قطر اصلی [ریاضی]
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading lights چشم و چراغ
leading lights شمع محفل
leading lights عضو مهم
leading light چشم و چراغ
leading light شمع محفل
desired leading سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
leading point نقطه نشانه روی
leading insurer بیمه گر اصلی
leading lady ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading man هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading ship ناو نوک
leading marks نشانههای هدایت
leading nations ملتهای بزرگ
leading sectors بخشهای پیشگام
leading sectors بخشهای پیشرو
leading region نواحی پیشرو
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading zeros صفرهای مقدم
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading line خط هادی
leading case نمونه یاسابقه قضائی
leading current شدت پیش افتاده
leading in wire سیم انشعاب
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه حمله
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge لبه راهنما
leading line خط هدایت هواپیما
certificate [official document] مدرک
certificate [official document] گواهی
appointed by an official order حکمی
To hold an official inquiry. تحقیق رسمی بعمل آوردن
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
leading edge flap لبهبرجستهباله
leading lady or man بازیگر عمده
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
official log book of a ship دفتر ثبت
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
blind leading the blind <idiom>
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com