English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
leading ship ناو نوک
Other Matches
leading راهنمایی
leading zero رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
in leading در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading zero صفر مقدم
leading جداکردن سطرها
leading فاصله خطوط
leading مقدم
leading عمده برجسته
leading نفوذ
leading پیشتاز
leading هدایت
leading عمده
leading فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading case نمونه یاسابقه قضائی
leading zeros صفرهای مقدم
leading in wire سیم انشعاب
leading current شدت پیش افتاده
desired leading سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desired leading مسیر مطلوب
leading light عضو مهم
leading official سرداور
leading light شمع محفل
leading lights عضو مهم
leading lights شمع محفل
leading lights چشم و چراغ
leading light چشم و چراغ
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه حمله
leading sectors بخشهای پیشرو
leading seaman مهناوی یکم
leading region نواحی پیشرو
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading point نقطه نشانه روی
leading nations ملتهای بزرگ
leading marks نشانههای هدایت
leading man هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading line خط هدایت هواپیما
leading line خط هادی
leading lady ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading insurer بیمه گر اصلی
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading edge لبه راهنما
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading sectors بخشهای پیشگام
leading article سرمقاله
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading question سوال تلقینی
leading questions سوال تلقینی
leading questions پرسش راهنمایی کننده
leading diagonal قطر اصلی [ریاضی]
leading article کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading question پرسش راهنمایی کننده
leading articles کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles سرمقاله
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading edge flap لبهبرجستهباله
leading lady or man بازیگر عمده
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
ship ناو
ship جهاز
ship کشتی هوایی هواپیما
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ship کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
to take ship با کشتی بردن
ship سوار کشتی شدن سفینه
ship کشتی
ship شناوه
ship حمل کردن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship حمل و نقل کردن
the ship is in d. کشتی در خطراست
to let ship ازدست دادن
to take ship با کشتی حمل کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
ship over تجدید کنترات خدمت دریایی
to take ship درکشتی گذاشتن
to get a ship under way کشتی ای راراه انداختن
to let ship ول کردن
ex ship یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
ex ship تحویل در کنار کشتی
q ship ناو تله
to let ship ازاد کردن
q ship ناو فریبنده ودروغین
ship's service فروشگاه ناو
ship propeller پروانه کشتی
ship haven یک کش کشتی
ship designation اسم ناو
ship haven طرادههای دنباله کشتی
ship handling مانور با کشتی
ship handling مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
ship fitter اهنگر ناو
ship influence تاثیر عبور کشتی
ship influence عامل محرکه عبور کشتی
ship of the line کشتی جنگی بزرگ
ship's company پرسنل ناو
ship papers اسناد کشتی
ship fever طوفان سخت در دریای چین
ship's papers اسناد حمل
ship rigged دارای بادبان مربع
ship water اب بار کردن
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
ship's company خدمه ناو
ship your oars پارو بیرون
ship yard کارخانه کشتی سازی
ship yard محل کشتی سازی
ship will adjust ناو اتش به اختیار
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
ship's corporal دژبان دریایی
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
ship designation معرف ناو
ship safety سلامت کشتی
ship side پهلو
ship slteration محور تغییر ناو
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
ship's master افسرارشد کشتی
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
ship will adjust فرمان
sister ship کشتی خواهر
trans ship بکشتی یانقلیه دیگرانتقال دادن
training ship کشتی اموزشی
to prize a ship کشتی رادردریابه غنیمت بردن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to make ap a ship کشتی را در دریا به غنیمت بردن
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
to haul a ship بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
to heave a ship down کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
the ship was wrecked کشتی شکست
trans ship خن بخن کردن
turn in ship برگ عودت
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
sailing ship کشتیمسافریاباربری
factory ship قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
ship's side کنارهکشتی
ship's launch قایقبزرگموتوریکشتی
ship's anchor لنگرکشتی
container ship انبارکشتی
war ship کشتی جنگی
turn in ship برگ عودت به انبار
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
the ship was snagged کشتی بمانعی گیر کرد
space ship فضاکشتی
space ship ناویز
space ship کشتی فضایی سفینه فضایی
soldier ship سربازی
small ship کشتی کوچک یا با طول کم
sister ship کشتی همسان
sister ship ناوهای هم شکل و هم نوع
sister ship ناو همتا
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
space ship spacecraft
space ship سفینه فضایی
the ship was hulled تنه کشتی اسیب دید یا سوراخ شد
the ship leaks کشتی اب تو میدهد
the ship is hull down کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
the rudder of a ship سکان کشتی
the roll of a ship غلت کشتی
tender ship supplyship : syn
tender ship کشتی تدارکاتی
supply ship ship tender
steam ship کشتی بخار
escort ship ناو محافظ کاروان دریایی
ship canal کانال
lady ship سرکار علیه
gunnery ship ناو اموزشی توپخانه
abandoning ship ترک ناو
flag ship ناو سر فرماندهی
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship کشتی پیشرو
fire ship ادم سوزاکی یاکوفتی
fire ship کشتی اتش زن
fatherhood or ship پدری
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he went aboard the ship به کشتی درآمد
hospital ship ناو بیمارستان
king ship سلطنت
king ship شهریاری
king ship شاهی
king ship پادشاهی
instrctor ship شاقی
instrctor ship اموزگاری
hush ship کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
hospital ship ناو بهداری
eyes of the ship دریچههای دیدناو
eyes of the ship چشمی ناو
evacuation ship ناواخراجات پزشکی
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
cargo ship کشتی باری
capital ship کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
block ship سد کردن دهانه کانال
battle ship نبرد ناو
auxiliary ship کشتی تدارکاتی
commissioning the ship فعال کردن کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com