English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
Other Matches
there is nothing like leather هر که نقش خویشتن بیند دراب
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
leather چرمی کردن
leather چرم
leather بند چرمی
leather قیش
leather قیش چرمی
leather چرم گذاشتن به
leather شلاق زدن
leather belt کمربند
leather belt تسمه چرمی
kid leather شورو
leather bottle مشک
kid leather پوست بزغاله تیماج
leather bucket دول
kid leather چرم بزغاله
leather end انتهایبندچرمی
leather sheath غلافچرمی
artifical leather چرم مصنوعی
buff leather چرم گاومیش
chamois leather جیر
wash leather جیر
leather head چربی دانه
goat leather تیماج
nose leather چرم بینی
leather skin پوستچرمی
saddle leather چرم زین سازی
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
patent leather چرم برقی
shoe leather کفش
shoe leather چرم کفش
sheep leather میشین
sheep leather میشن
leather trousers {pl} شلوار چرمی [پوشاک و مد]
shagreen leather چرم ساغری
covering: bookbinding leather جلوچرمیصحافیشده
leather pants {pl} [American] شلوار چرمی [پوشاک و مد]
to ride hell for leather باتندی هرچه بیشترتاختن
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
behind his back پشت سراو
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
back off عقب رفتن
back off عقب بردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off عقب زدن
back out دوری کردن از الغاء کردن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back of در پشت
back of پشت سر
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back off پشت را تراشیدن
to keep back جلوگیری کردن از
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
to keep back مانع شدن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
to back out of دبه کردن
to come back برگشتن
to come back پس امدن
to keep back بازداشتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to go back برگشتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
on ones back بستری
look back سر خوردن
look back سرد شدن
back out <idiom> زیر قول زدن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
to back up یاری یاکمک کردن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
get back <idiom> برگشتن
at the back of به پشتی
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشت نویسی کردن
back مدافع خط میدان
back بک
back مدافع
back به عقب
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back پشتی
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back پشت
back پس
back عقبی گذشته
to back out [of] نکول کردن
back پشتیبان
back جبران ازعقب
back پشت سر
back بعقب رفتن بعقب بردن
at the back of پشت
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
at the back of در عقب
back پاداش
back درعقب برگشت
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back تنظیم بادبان پشت کمان
to back روی چیزی شرط بستن
back فهرنویسی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up معکوس ریختن
back سطح ازاد
back up پشت قرار دادن
back up معکوس ریختن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up پشتیبانی یا کمک
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back که یک باتری پشتیبان دارد
back پشت ریختن پشت انداختن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
back up تقویت کردن تقویتی
back سمت عقب
back up جاگیری پشت یار
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back-up تقویت کردن تقویتی
to back out [of] الغاء کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up تکمیل کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up جاگیری پشت یار
back-up پشت قرار دادن
back board جلدپشتی
back crossbar خطعرضیعقبی
back strap بندعقب
back line خطکناری
back straight مستقیمامعکوس
back pocket جیبپشتی
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back binding گیرهپشتچوباسکی
back pad بالشتکپشتی
back belt بندپشتکمر
centre back نیمهعقب
centre-back میانیعقب
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
back wall دیوارپشتی
laid-back بیشتاب
camera back قسمتهایپشتیدوربین
laid-back آرام
laid-back خونسرد
to push back پس زدن
back beam میلهپشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com