Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
ledger line
خطمعین
Other Matches
ledger
دفتر کل
ledger
تیر افقی جلو چوبست
ledger
معین
ledger
دفترکل
ledger
سنگ پهن روی گور
ledger
تیر
ledger
تخته
ledger
وزنه سربی
ledger card
کارت معین
ledger board
تخته افقی روی نرده پلکان یانرده ایوان
ledger board
تخته کف چوب بست ساختمان
ledger blade
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
ledger bait
طمعه ماهی گیری
leger or ledger
ثابت
leger or ledger
بی جنبش
purchase ledger
دفتر بزرگ خرید
cost ledger
دفتر قیمت تمام شده
purchase ledger
دفتر کل خریدها
general ledger
معین عام
magnetic ledger card
کارت معین مغناطیسی
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
on line
درون خطی
line-up
ردیف ایستادن تیم
on line
در خط
on line
متصل
on line
مستقیم
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on line
مورداستعمال
on line
داخل رده
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
به ترتیب ایستادن
line up
به خط شدن
off line
منفصل
line up
ردیف ایستادن تیم
off line
قطع
off line
غیر متصل
line-up
به خط شدن
line-up
به ترتیب ایستادن
off line
برون خطی
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line
خط دیدبانی سپاه
in line
همراستا
in line
شمشیر در وضع حمله
mean line
خط میان
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
old line
محافظه کار
on line help
کمک مستقیم
down line
بار کردن پایین خطی
down the line
ضربه از کنار زمین
on the line
هواپیمای اماده پرواز
out of line
خارج از خط جبهه
the line
صف
to come in to line
در صف امدن
to come in to line
موافقت کردن
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
<idiom>
درآینده
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
line by line
سطر به سطر
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line
لاین
line
دهنه
line
جاده
line
طناب سیم
line
رسن
by line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
line
ریسمان
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
ترازکردن
line
اراستن
line
محصول
line
شعبه
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
: خط کشیدن
line
رشته بند
line
رشته
line
خط دار کردن
line
بخط کردن
line
لجام
line
خط انداختن در
line
ردیف
line
نسب
line
جبهه جنگ
line
استرکردن
line
پوشاندن
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
خط
line
سیم
line
طناب خط
line
خط صف
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
در سمت
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
صفی در خط
line
سطر
line
طرز
line
حدود رویه
line
: خط
line
خط زدن
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
marline or line
طناب کوچک دولا
mach line
موج ضربهای ضعیف
line tester
ازمایش کننده خط
line telegraphy
تلگراف خطی
lubber's line
نشانگر سینه
line synchronization
همزمانی سطور
lyman line
خط لیمان
line surge
جریان سریع و غیرعادی خط
line terminal
ترمینال خط
line switching
خط گزینی
line switching
راه گزینی خطی
lumber's line
خط سینه ناو
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line transformer
مبدل خط
line width
پهنای خط
load line
خط بار
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line
خط محلی
loop line
دوراهی
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
line voltage
ولتاژ خط
possibilities line
خط بودجه
peaked line
خط پاره پاره
peaked line
خط چین
pass a line
رد کردن طناب
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
out of line coding
کدگذاری برون خطی
line inductance
اندوکتانس خط
out line font
قلم متغیر
out line font
فونت متغیر
orienting line
خط توجیه
penny a line
ارزان
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
possibilities line
خط امکانات
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
line impedance
امپدانس خط
line inductance
اندوکتیویته خط
phantom line
خط فرضی
phantom line
خط سری
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phase line
خط خیز
percolation line
خط نفوذ
on line system
سیستم درون خطی
on line storage
حافظه درون خطی
median line
میانه
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب مهار مین
message line
خط مخابره
mason's line
ریسمان کار
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
neutral line
خط بی اثر
new line character
دخشه تعویض سطر
on line operation
عمل درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com