Dictiornary-Farsi | left defensive tackle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
left defensive tackle	مهرهشکلتدافعیچپ


Other Matches

right defensive tackle	مهرهشکلتدافعیراست
left defensive end	مهرهتدافعیانتهایچپ
left tackle	دفاعچپ
She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
defensive	تدافعی
defensive	منطقه دفاعی شامل دروازه
defensive	منطقه دفاع
self defensive	مدافع خود
defensive	پدافندی
defensive	دفاعی
defensive	تدافی
defensive	حالت تدافع
defensive	مقام تدافع
defensive fire	اتش پدافندی
right defensive end	مهرهتدافعیانتهاییراست
defensive wrestler	کشتی گیر دفاعی
defensive league	اتحاد دفاعی
defensive line	خط پدافندی
defensive line	خط دفاعی
defensive minefield	میدان مین پدافندی
defensive programming	برنامه نویسی تدافعی
defensive league	اتحادیه دفاعی
defensive architecture	معماری نظامی
defensive fire	اتش دفاعی
defensive computing	روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد
defensive board	دفاع سبد
defensive player	شطرنج باز دفاعی
defensive rebound	توپ گیری از سبد
defensive war	جنگ دفاعی
defensive sea area	منطقه پدافندی دریایی
close defensive fires	اتشهای پدافندی نزدیک
advance of defensive line	در جلو خطوط پدافندی
tackle	طناب وقرقره
tackle	قرقره و طناب
tackle	لوازم
tackle	اسباب
tackle	از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle	نگاه داشتن
tackle	گلاویز شدن با
tackle	لوازم کار
right tackle	تکلراست
to tackle to	بکار چسبیدن
One must tackle it in the right way.	هرکاری را باید از راهش وارد شد
tackle	وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
tackle	افسار کردن
tackle	تاکل
tackle	درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle	تکل کردن
tackle	تکل
tackle	3 purchase
tackle	قلاب قرقره جرثقیل
tackle	چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
tackle	قرقره قلاب
tackle	ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
tackle box	جعبهقرقرهقلاب
terminal tackle	راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
fishing tackle	ابزار ماهیگیری
terminal tackle	طعمه
tackle block	دستگاه قرقره جرثقیل
block and tackle	قرقره و زنجیر
hook tackle	تکل از پشت
split tackle	تکل قیچی
ground tackle	وسیله مهار کردن قایق
ground tackle	زنجیر لنگر و متعلقات ان
gang tackle	با چند بازیگر حریف را فروداوردن
block and tackle	طناب و قرقره
sliding tackle	تکل درحال لیز خوردن
relieving tackle	تاکل کمکی
balanced tackle	وضع متعادل وسایل ماهیگیری
luff tackle	تاکل دو قرقرهای
luff tackle	قرقره قلاب دو شیاره
rear takedown with outside leg tackle	زیریک خم
rear takedown with outside leg tackle	گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
rear takedown with double leg tackle	زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
to be left	زیاد امدن
left <adv.>	سمت چپ
to be left	ماندن
to the left <adv.>	سمت چپ
on the left <adv.>	سمت چپ
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
nothing was left over	چیزی باقی نماند
left inner	بازیکنمهاجمچپ
on the left	در سمت چپ
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
left	: چپ درطرف چپ
left d.	نظام به چپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
from right and left	از چپ وراست
left over	باقی مانده
right and left	ازهرسوبهرسو
from right and left	از هر سو
outside left	گوش چپ
left over	زیاد امده
left	جناح چپ
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
keep to the left	دست چپ بروید
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left defence	دفاعچپ
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
left guard	محافظچپ
left field	سمتچپزمین
left channel	بلندگویسمتچپ
straight left	چپ مستقیم در بوکس
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
we left for paris	عازم پاریس شدیم
ragged left	چپ ناهموار
left atrium	آتریوم چپ
soon after he left for paris	چندی
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
left centre	مرکزچپ
left fielder	دفاعچپزمین
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
Left parting	جداشونده چپ
the parting on the left	فرق سر به چپ
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
left parenthesis (	پرانتز باز
to be [left] stranded	سرگردان شدن
to be [left] stranded	دربدر شدن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left ventricle	ونتریکلچپ
left valve	لبهچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left lung	ریهچپ
left halfback	هافبکچپ
left half	نیمهچپ
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
left forward	فورواردچپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handers	چپ دست
left-handers	ادم چپ دست
left hand	کج
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left wing	شخص دست چپی
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left-handed	دست چپ
left handed	چپ گرد
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left winger	جناح چپی
left hand	دست چپ
left-winger	جناح چپی
inside left	بغل چپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
left about turn	عقب گرد
left back	پشتیبان چپ
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
eyes left	نظر به چپ
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
left flank	میسر
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
left-hand	واقع در سمت چپی
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left footed	چپ پا
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left-wingers	جناح چپی
left-hand	چپ دست
left shift	تغییر مکان به چپ
left-hand	دست چپ
left-handed	چپ دست
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left justification	تمایل به چپ
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left ward	چپ
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند