Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
left flank march	سمت چپ رو
left flank march	فرمان سمت چپ رو
Other Matches
left flank	جناح چپ
left flank	میسر
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
left oblique march	میل به چپ رو
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
flank	دامنه جناح
flank	پهلو
flank	جبهه
flank	جناح
flank	از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flank	پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
right flank	جناح راست
flank	احاطه جناحی
out flank	دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
right flank	سمت راست
flank	طرف
flank	تهیگاه
tooth flank	دامنه دندانه
flank vault	پرش یکطرفه بر روی خرک
flank openings	گشایشهای جناحی شطرنج
flank speed	حداکثر سرعت قایق
flank speed	سرعت جانبی
flank speed	حداکثر سرعت
flank crossing	دور زدن جناح دشمن
flank observation	دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
disposed flank	جناح مکشوف جوانب باز
disposed flank	طرفین باز
cross from a flank	عبوراز یک جناح
cross from a flank	یک جناح را دور زدن
flank crossing	عبوراز جناح دشمن
disposed flank	جناح باز
flank development	گسترش جناحی
flank guard	پهلودار
flank observation	دیدبانی جناحی
dexter flank	قالبفلزی
flank circle	جفتی خرک
sinister flank	خطپهلو
march	قدم رو
march	قدم روکردن
march	نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march	تاختن بر
march	راه رفتن
march	راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
march	پیش روی گام به گام شمشیرباز
march	ماه مارس راه پیمایی کردن
march	پیشروی
march	سیر روش
march	قدم برداری
march	راه پیمایی
to march forth	پیش رفتن
march	گام نظامی
march	موسیقی نظامی یا مارش
to steal a march on any one	بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
march past	رژه رفتن
march unit	یکان راهپیمایی
march unit	قسمتی ازستون راهپیمایی
motor march	راهپیمایی موتوری راهپیمایی با خودرو
frog march	غوک واربردن
quick march	گام برداری تند
quick march	راهپیمایی تند
quick march	قدم رو
route march	راهپیمایی در روی جاده راهپیمایی پیاده فرمان قدم راه
forward march	قدم رو
to march past	رژه رفتن
march order	دستورحرکت
right oblique march	میل به راست رو
tactical march	حرکت جنگی
tactical march	انتقال جنگی
tactical march	نقل
forward march	فرمان قدم رو فرمان پیش
march past	رژه
quick march	مارش تند
march column	ستون راهپیمایی
approach march	راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
funeral march	راه پیمایی درمراسم جنازه
advance march	فرمان پیش
admirals' march	سلام تیمساری
administrative march	راهپیمایی اداری
march order	ف__رمان ح__اضر به راه
rate of march	نواخت راهپیمایی
rate of march	سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
rate of march	نواخت حرکت
frog-march	غوک واربردن
march order	حاضر براه کردن
close march	راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
march outpost	نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
march order	ترتیب راهپیمایی
dead march	مارش عزا
march of events	جریان یا سیر حوادث
advance march	پیشروی حرکت به جلو
dead march	موزیک عزا
dead march	اهنگ عزا
march order	ترتیب حرکت دستورراهپیمایی
counter march	تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
Aries the Ram (March 21 )	برجحمل
double times march	بدو رو
double times march	قدم دو
to try to stop the march of time	تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
left inner	بازیکنمهاجمچپ
to be left	ماندن
outside left	گوش چپ
left over	باقی مانده
left over	زیاد امده
right and left	ازهرسوبهرسو
on the left	در سمت چپ
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
nothing was left over	چیزی باقی نماند
to be left	زیاد امدن
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
from right and left	از هر سو
left	: چپ درطرف چپ
left	جناح چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left d.	نظام به چپ
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
keep to the left	دست چپ بروید
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
from right and left	از چپ وراست
left <adv.>	سمت چپ
on the left <adv.>	سمت چپ
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
left parenthesis (	پرانتز باز
Left parting	جداشونده چپ
to be [left] stranded	سرگردان شدن
ragged left	چپ ناهموار
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
to be [left] stranded	دربدر شدن
we left for paris	عازم پاریس شدیم
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
left field	سمتچپزمین
left fielder	دفاعچپزمین
left forward	فورواردچپ
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
left halfback	هافبکچپ
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left defence	دفاعچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
straight left	چپ مستقیم در بوکس
the parting on the left	فرق سر به چپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
left atrium	آتریوم چپ
left centre	مرکزچپ
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left wing	شخص دست چپی
inside left	بغل چپ
soon after he left for paris	چندی
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left handed	چپ گرد
left-handed	دورو مشکوک
left-handers	چپ دست
left hand	کج
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
left about turn	عقب گرد
left back	پشتیبان چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
eyes left	نظر به چپ
left face	بچپ چپ
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com