Dictiornary-Farsi | left hand rotation | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
left hand rotation	چپ گرد


Other Matches

left handed rotation	گردش به چپ
left hand	کج
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	دست چپ
left-hand	دست چپ
left-hand	چپ دست
left-hand	واقع در سمت چپی
He writes with the left hand.	با دست چپ می نویسد
left hand helix	مارپیچ به سمت چپ
left hand polarization	قطبش چپ گرد
left-hand drive	فرمان به سمت چپ
left hand drive	فرمان به سمت چپ
left hand thread	پیچ چپ گرد
left hand rule	قانون دست چپ
left hand side	سمت چپ
left hand rule for electron flow	قاعده چپگرد برای جریان الکترون
She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
rotation	مقدار چرخش یک شی
rotation	جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه .
rotation	گردش روتاسیون
rotation	چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
rotation by ...	گردش [چرخش] به مقدار ... [ درجه دما یا زاویه]
rotation about ...	دوران دور ... [محوری یا جایی]
rotation	جابجایی یک الگوی بیت درکلمه به چپ یا راست , بیت آخر قدیمی در بیت اول جدید قرار می گیرد
rotation	چرخه
rotation	دوران
rotation	حرکت وضعی
rotation	تعویض محل
rotation	چرخش دوران
rotation	گردش
rotation	چرخش
rotation	دوران گردش بدور
rotation	دوری
rotation	تعویض یکانها
rotation	گردش مشاغل
rotation	تعویض نوبتی یکانها یا افراد
rotation	گرداندن
rotation	تعویض
to shuffle from hand to hand	دست بدست کردن
pass from hand to hand	ترتب ایادی
Hand to hand fighting	جنگ تن به تن
molecular rotation	چرخش مولکولی
speed of rotation	دور بر دقیقه
rotation flow	شارش دورانی
rotation moment	گشتاور چرخشی
anticlockwise rotation	گردش مخالف جهت عقربه ساعت
rotation inertia	لختی دورانی
anticlockwise rotation	گردش به چپ
rotation flow	شارش چرخشی
speed of rotation	چرخش بر دقیقه
rotation of the turbine	چرخشتوربین
varimax rotation	چرخش واریماکس
upward rotation	چرخش رو به بالا
free rotation	چرخش ازاد
specific rotation	چرخش ویژه
fractional rotation	گردش کسری
sense of rotation	جهت دوران
rotation viscosimeter	گرانروی سنج چرخشی
rotation system	توزیع تناوبی
rotation of crop	کشتگرد
speed of rotation	گردش بر دقیقه
orthogonal rotation	چرخش عمودی
improper rotation	چرخش نامتعارف
angle of rotation	زاویه گردش
rotation coefficients	ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
rotation billiard	بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
rotation about a point	دوران دور یک نقطه
rotation about a line	دوران دور یک خط
counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
counterclockwise rotation	گردش به چپ
clockwise rotation	گردش براست
clockwise rotation	گردش به راست
right handed rotation	گردش به راست
quartimax rotation	چرخش کوارتیماکس
proper rotation	چرخش متعارف
axis of rotation	محور دوران
rotation around [about] a point	دوران دور نقطه ای
angle of rotation	زاویه دوران زاویه چرخش
angle of rotation	زاویه دوران
angle of rotation	زاویه چرخش
hindered rotation	چرخش ممانعت شده
hindered rotation	چرخش غیر ازاد
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
oblique rotation	چرخش مایل
optical rotation	چرخش نوری
axis of rotation	محور چرخش
plane of rotation	سطح دوران
blade rotation mechanism	چرخشدورانیتیغه
axial rotation symmerty	تقارن چرخشی محوری
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
rotation in a clockwise direction	گردش در جهت عقربه ساعت
instantaneous center of rotation	مرکز دوران لحظهای
energizing in field o phase rotation	تغذیه میدان دوار
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
from right and left	از هر سو
right and left	ازهرسوبهرسو
outside left	گوش چپ
left	ضربه چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	جناح چپ
left over	زیاد امده
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
left inner	بازیکنمهاجمچپ
left over	باقی مانده
on the left	در سمت چپ
to be left	ماندن
to be left	زیاد امدن
from right and left	از چپ وراست
left	: چپ درطرف چپ
keep to the left	دست چپ بروید
on the left <adv.>	سمت چپ
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
nothing was left over	چیزی باقی نماند
left <adv.>	سمت چپ
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
to the left <adv.>	سمت چپ
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
left d.	نظام به چپ
left ward	چپ
left forward	فورواردچپ
left fielder	دفاعچپزمین
left field	سمتچپزمین
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
we left for paris	عازم پاریس شدیم
left atrium	آتریوم چپ
left centre	مرکزچپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
left defence	دفاعچپ
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
left shift	تغییر مکان به چپ
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
left halfback	هافبکچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
inside left	بغل چپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left justified	هم تراز شده از چپ
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
left handedness	دوروئی
left handedness	چپ دستی
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
ragged left	چپ ناهموار
left handedly	باریا
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left handed	چپ گرد
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left handed	چپ دست
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left footed	چپ پا
left flank	میسر
left flank	جناح چپ
left face	بچپ چپ
left back	پشتیبان چپ
left handedness	ریا
straight left	چپ مستقیم در بوکس
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left justification	تمایل به چپ
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
left turn	به چپ چپ
soon after he left for paris	چندی
left about turn	عقب گرد
left court	زمین سرویس سمت چپ
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left incline	میل به چپ
left heart	نیمه چپ قلب
left heart	قلب چپ
left hander	دست چپی
left hander	ادم چپ دست
left the ban	رفع ممنوعیت
left-handers	ادم چپ دست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
Left parting	جداشونده چپ
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wingers	جناح چپی
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن

left hand rotation

چپ گرد