Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
left oblique march	میل به چپ رو
Other Matches
right oblique march	میل به راست رو
left flank march	سمت چپ رو
left flank march	فرمان سمت چپ رو
She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
oblique	مایل کج
oblique	عکس مورب
oblique	مورب
oblique	کج
oblique	حاده یا منفرجه مورب
oblique	غیر مستقیم منحرف
oblique	مایل
oblique	اریب
oblique	طرح حرف عادی کج
oblique angle	زاویه تند
oblique weir	در تصویر افقی سرریزی استکه تاج ان نسبت به جریان اب مایل باشد
external oblique	ماهیچهمورببیرونی
oblique question	پرسش غیرمستقیم
high oblique	عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
low oblique	عکس مایل پایین
oblique projection	نمایش اجسامی درروی صفحه بوسیله تصویرمایل
oblique system	سیستم مایل
oblique angle	یا باز
oblique bond	رج چینی کلاغ پر
oblique case	حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
oblique lattice	شبکه مایل
oblique perspective	پرسپکتیوی که تمام خطوط اصلی ان مایل باشد
oblique perspective	پرسپکتیو مایل
oblique section	مقطع اریب
oblique plane	سطح مورب
oblique section	مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
oblique projection	تصویر مورب
oblique projection	تصویر مایل
oblique fire	اتش جانبی
oblique compartment	قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
oblique compartment	زمین مورب
oblique cone	مخروط اریب [ریاضی]
oblique joint	شکستگی کج
oblique section	مقطع مایل
oblique section	برش اریب
oblique fire	اتش مورب
oblique rotation	چرخش مایل
march	ماه مارس راه پیمایی کردن
march	راه رفتن
march	قدم روکردن
to march forth	پیش رفتن
march	سیر روش
march	نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march	تاختن بر
march	پیش روی گام به گام شمشیرباز
march	پیشروی
march	موسیقی نظامی یا مارش
march	قدم برداری
march	قدم رو
march	راه پیمایی
march	راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
march	گام نظامی
oblique shock wave	موج ضربهای مایل
mil gridded oblique	عکس مایل شبکه بندی شده به مقیاس میلیمی
oblique edged scraper	رنده کج
rate of march	سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
tactical march	انتقال جنگی
tactical march	نقل
rate of march	نواخت حرکت
to steal a march on any one	بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
tactical march	حرکت جنگی
to march past	رژه رفتن
rate of march	نواخت راهپیمایی
march unit	قسمتی ازستون راهپیمایی
march unit	یکان راهپیمایی
march past	رژه
march outpost	نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
march order	ترتیب راهپیمایی
march order	ترتیب حرکت دستورراهپیمایی
march order	دستورحرکت
march order	حاضر براه کردن
march order	ف__رمان ح__اضر به راه
march of events	جریان یا سیر حوادث
march column	ستون راهپیمایی
quick march	راهپیمایی تند
quick march	گام برداری تند
quick march	مارش تند
quick march	قدم رو
motor march	راهپیمایی موتوری راهپیمایی با خودرو
close march	راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
admirals' march	سلام تیمساری
forward march	قدم رو
administrative march	راهپیمایی اداری
route march	راهپیمایی در روی جاده راهپیمایی پیاده فرمان قدم راه
forward march	فرمان قدم رو فرمان پیش
funeral march	راه پیمایی درمراسم جنازه
frog march	غوک واربردن
march past	رژه رفتن
advance march	فرمان پیش
advance march	پیشروی حرکت به جلو
counter march	تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
dead march	اهنگ عزا
dead march	موزیک عزا
frog-march	غوک واربردن
dead march	مارش عزا
approach march	راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
double times march	بدو رو
Aries the Ram (March 21 )	برجحمل
to try to stop the march of time	تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
double times march	قدم دو
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
to be left	ماندن
to be left	زیاد امدن
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
right and left	ازهرسوبهرسو
to the left <adv.>	سمت چپ
from right and left	از چپ وراست
left <adv.>	سمت چپ
left over	باقی مانده
left over	زیاد امده
outside left	گوش چپ
from right and left	از هر سو
on the left	در سمت چپ
left inner	بازیکنمهاجمچپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	جناح چپ
left	: چپ درطرف چپ
on the left <adv.>	سمت چپ
left	ضربه چپ
left d.	نظام به چپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
nothing was left over	چیزی باقی نماند
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
keep to the left	دست چپ بروید
left parenthesis (	پرانتز باز
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
to be [left] stranded	دربدر شدن
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
to be [left] stranded	سرگردان شدن
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
left ventricle	ونتریکلچپ
left valve	لبهچپ
left tackle	دفاعچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left lung	ریهچپ
left halfback	هافبکچپ
left half	نیمهچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
left guard	محافظچپ
left forward	فورواردچپ
left fielder	دفاعچپزمین
Left parting	جداشونده چپ
straight left	چپ مستقیم در بوکس
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
soon after he left for paris	چندی
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left handedness	ریا
ragged left	چپ ناهموار
the parting on the left	فرق سر به چپ
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
left field	سمتچپزمین
left defence	دفاعچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left centre	مرکزچپ
left atrium	آتریوم چپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
we left for paris	عازم پاریس شدیم
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left back	پشتیبان چپ
left about turn	عقب گرد
it was left unfinished	ناتمام ماند
inside left	بغل چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
eyes left	نظر به چپ
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
left court	زمین سرویس سمت چپ
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
left handed	چپ دست
left hand	کج
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	دست چپ
left-handed	دست چپ
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left footed	چپ پا
left flank	میسر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com