Dictiornary-Farsi | left round bracket | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
left round bracket	پرانتز باز


Other Matches

round bracket	پرانتز
right round bracket	پرانتز بسته
She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
bracket	حالت معمولی کروشه
bracket	دسته
bracket	طاقچه دیوارکوب
bracket	پایه
bracket	رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
bracket	چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
bracket	نوعی کروشه با گوشههای صاف
bracket	دیوارکوب
bracket	طاقچه سگدست پرانتز
bracket	چنگک
bracket	طاقچه دیوار کوب
bracket	پرانتز
bracket	این علامت
bracket	قلاب
bracket	کروشه
bracket	هلال یا دوبند گذاشتن
bracket	احاطه کردن تیر پایه انتن
bracket	دوشاخه
bracket	احاطه
bracket	مقر اتصال پایه نصب
bracket	مشتی
bracket	مشابه 1329
bracket	علامت چاپ که نشان میدهد یک دستوالعمل یا عمل باید جداگانه پردازش شود
bracket	[ستون نگهدارنده دیوار]
bracket	علامت پرانتز
bracket	سگدست
bracket	کژ پشت سنگی
bracket	لچکی
bracket	طبقه بندی
bracket light	چراغ دیوار کوب
gas bracket	لوله دیواری که دارای گازسوزباشد
gas bracket	پایه گازسوز
motor bracket	پایه موتور
handrail bracket	پایه نرده
square bracket	کروشه
eaves-bracket	[سگ دست لب بام]
dragon-bracket	طاقچه دیوار کوب
mounting bracket	دستهپایه
support bracket	قلابمحافظ
wall bracket	طاقچه
bracket bearing	یاطاقان سگدست
bracket fire	اتش احاطهای
bracket fire	تنظیم تیرخیز به خیز
bracket moulding	[بستی به شکل دوخم]
gutter bracket	بست ناودان
pointed bracket	پرانتز شکسته
hanger bracket	قلابمعلق
end bracket	گیرهتحتانی
ceiling bracket	قلابسقف
bracket base	پایهقلاب
angle bracket	پرانتز شکسته
square bracket	قلاب
shaft bracket	نگهدارنده محور
shaft bracket	محورنگهدار
curly bracket	دوابرو
curly bracket	آکولاد
square bracket	براکت
bracket [British E]	پرانتز
outside left	گوش چپ
left over	زیاد امده
to the left <adv.>	سمت چپ
left over	باقی مانده
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
on the left	در سمت چپ
to be left	زیاد امدن
left <adv.>	سمت چپ
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
right and left	ازهرسوبهرسو
nothing was left over	چیزی باقی نماند
left	: چپ درطرف چپ
to be left	ماندن
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
left inner	بازیکنمهاجمچپ
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
keep to the left	دست چپ بروید
left d.	نظام به چپ
left	جناح چپ
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
on the left <adv.>	سمت چپ
from right and left	از چپ وراست
from right and left	از هر سو
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left the ban	رفع ممنوعیت
left turn	به چپ چپ
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left shift	تغییر مکان به چپ
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left handedness	چپ دستی
left handedness	دوروئی
left handedness	ریا
left justification	تمایل به چپ
left hander	ادم چپ دست
left hander	دست چپی
left heart	قلب چپ
left incline	میل به چپ
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedly	باریا
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left handed	چپ گرد
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left heart	نیمه چپ قلب
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left safety	مهرهمفمنچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left lung	ریهچپ
left halfback	هافبکچپ
left half	نیمهچپ
left guard	محافظچپ
left forward	فورواردچپ
left fielder	دفاعچپزمین
left field	سمتچپزمین
left defence	دفاعچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left centre	مرکزچپ
left atrium	آتریوم چپ
we left for paris	عازم پاریس شدیم
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
straight left	چپ مستقیم در بوکس
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left ward	چپ
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
Left parting	جداشونده چپ
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
ragged left	چپ ناهموار
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
soon after he left for paris	چندی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left ventricle	ونتریکلچپ
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-handers	چپ دست
left-handers	ادم چپ دست
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
the parting on the left	فرق سر به چپ
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handed	دست چپ
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
eyes left	نظر به چپ
left-wingers	جناح چپی
left-winger	جناح چپی
left winger	جناح چپی
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
left wing	شخص دست چپی
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
left hand	دست چپ
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
left-handed	چپ دست
left-hand	دست چپ
left-hand	چپ دست
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	کج
left-hand	واقع در سمت چپی
to be [left] stranded	دربدر شدن
to be [left] stranded	سرگردان شدن
left parenthesis (	پرانتز باز
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
left court	زمین سرویس سمت چپ
inside left	بغل چپ
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
it was left unfinished	ناتمام ماند
left about turn	عقب گرد
left back	پشتیبان چپ