English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (2 milliseconds)
English Persian
levelling drag scrapers اسکریپر تیغه دار
Other Matches
blades scrapers اسکریپر تیغه دار
levelling course لایه تسطیح کننده
levelling f سطحپایه
levelling تسطیح
levelling هموارسازی
levelling تعدیل
levelling ترازیابی
levelling ارتفاع یابی
levelling head سرترازیابی
levelling foot سطح پایه
automatic levelling سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
continuous levelling تراز یابی پیوسته
staff levelling میر ترازیابی
precision levelling ترازیابی دقیق
levelling instrument وسیله ترازیابی
levelling monument نشان ترازیابی
levelling monument ریپرترازیابی
levelling monument انگپایه ترازیابی
levelling rod دستک
levelling rod زمین پیمایی
levelling screw پیچ تنظیم
levelling staff میر
levelling rod دستک مساحی
levelling staff شاخص تراز
levelling straightedge خط کش تراز
marked levelling staff میر ترازگیری
marked levelling staff میر مدرج
levelling head level مقطعدهانهیتراز
levelling head locking knob دکمهقفلسرترازیاب
to drag on or out کشیدن
drag کشش
To drag on and on. بدرازا کشیدن
to drag on or out ادامه دادن
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
drag کشیده شدن
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag پسا
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag اصطکاک
drag کشیدن
drag سنگین وبی روح
drag کاویدن باتورگرفتن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
drag کشیدن بزور کشیدن
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag کشاندن
drag لایروبی کردن کشش
drag قلاب
drag on <idiom> دراز کردن
drag روی صفحه نشان داده میشود
drag عمل حرکت دستگاه OUSE
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag اسباب لایروبی
wire drag لاروب سیمی
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
interference drag پسای داخلی
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
wing drag پسای بال
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
profile drag پسای مزاحم
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
parastic drag پسای مزاحم
momentum drag پسای ممنتم
total drag پسای کل
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
wave drag پسای موج
induced drag پسای القاء شده
broom drag جاروی شن کش
drag chain زنجیرکشش
drag chain عایق
drag coefficient ضریب رانش
drag coefficient ضریب پسا
drag force نیروی کششی
drag force نیروی مقاوم حرکت
drag hook قلاب کشش
drag hook قلاب عایق
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing بست کاری داخلی
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
drag axis محور پسا
drag bar میله کشش
drag bar میله اتصال
drag bike موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag boat کرجی لاروب
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
drag hunt شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
drag scraper اسکریپر مخزنی
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
engine drag مقاومت اصطکاک
engine drag مقاومت مالشی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
form drag پسای شکل
hydraulic drag کشش ابی
induced drag پسای لازم
drag roll غلطک کششی
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag mark محل فشار
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag link اتصال کششی
drag link عضو کشش
drag loading فشار کششی
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
lift drag ratio نسبت برا به پسا
drag chain conveyor نقاله با زنجیر مقاوم
This caravan will drag on until the last day . <proverb> این قافله تا به یشر لنگ است .
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com