English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
life form زی نمود
Other Matches
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
form شکل گرفتن سرشتن
form فراگرفتن
form صورت دیس
form تشکیل دادن
three form فرم تریو
form نوع
form صورت
form پروردن
form قالب کردن
form بشکل دراوردن
form شکل
form ریخت
form ترکیب
form تصویر وجه
form روش
form طریقه
form برگه ورقه
form فرم
form تشکیل دادن ساختن
form شکل قالب
form حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
form یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
form صفحهای از صفحات کامپیوتری
form ایجاد یک شکل
form ساخت
form ورقه
form شکل دادن
in form اماده
form یات مربوطه را وارد میکند
form وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
form امادگی
form سابقه فعالیت اسب
form قسم
form نظم فرم
form ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
form دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
in form خوش حالت
out of form غیراماده
out of form بدحالت
form 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form طرز ورفتار
re form دوباره درست کردن
endless form ورقه بی انتها
erythro form شکل اریترو
form work کفراژ
executable form برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
form work کاذب سازی
in a topic form بصورت عنوان
end of form انتهای ورقه
die form فشردن
in a tabular form بشکل جدول یافهرست
to set a form فرم بستن
tooth form شکل دندانه
true form فرم واقعی
resonance form شکل رزونانسی
gauche form شکل کج
turnaround form شکل برگشت
furanose form شکل فورانوزی
free form نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد
die form شکل دادن حدیدهای
eclipsed form شکل متقابل
executable form شکل قابل اجرا
executable form فرم قابل اجرا
form feed خورش ورقه
form feed تغذیه کاغذ
form grind سنگ زدن در مقطع طولی
form insulation عایق کاری قالب
form line خط متساوی البعد
form mill فرز کردن پروفیل
form utility مطلوبیت شکلی
form utility کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
form factor ضریب شکل
form drag پسای شکل
wave form شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
wave form شکل موج
fanfold form ورقه با تای بادبزنی
form line خط بین نقاط هم ارتفاع
field form نمودار میدان
form alignment هم ترازی ورقه
form block بلوک فرمکاری
form determinant تعیین کننده شکل
form lining پوشش قالب بندی
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
form work قالب بندی
in binding form به وجه ملزم
normal form صورت هنجار
pyranose form شکل پیرانوزی
quadratic form شکل درجه دوم
quadratic form معادله درجه دوم
radial form شکل ستارهای
reduced form فرم تعدیل شده
reduced form فرم تقلیل یافته
sentential form صورت جملهای
sight form نمونه رصد
sliding form قالب بندی کشویی
proposal form فرم درخواست بیمه
proposal form فرم پیشنهاد
normal form صورت عادی
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
meso form شکل مزو
matter and form جوهر و عرض
normalized form صورت هنجار
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
pausal form دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
slip form قالب لغزنده
solemn form طریقه رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
to form a notion تصور کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
to form a plot توط ئه دیدن
to form a plot اسباب چینی کردن
to form into groups گروه بندی کردن
to form into groups دسته بندی کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
keto form شکل کتو
to melted in to another form بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
to form a habit تشکیل عادت دادن
to form a habit عادتی پیداکردن
staggered form شکل نامتقابل
standard form صورت متعارف
structural form شکل بنیانی
structural form شکل اولیه معادلات در سیستم معادلات هم زمانی در اقتصاد سنجی
substance and form جوهروعرض
symbolic form علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
tendering form ورقه پیشنهاد
tendering form برگ پیشنهاد برگ درخواست
the precatory form صیغه تمنی یا در خواست
in due form بطرز شایسته
sixth form دورهی آماده سازی برای دانشگاه
boat form قایقی شکل
eye-form [شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
complement form فرم متمم شکل متمم
complement form صورت متمم
complement form صورت متممی
cold form در حالت سرد شکل دادن
coil form شکل بوبین
coil form نوع بوبین
canonical form صورت متعارفی
Form without substance . صورت بدون معنی
coil form مغزی پیچک
coding form فرم برنامه نویسی
coding form ورقه برنامه نویسی
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
canonical form شکل رزونانسی
application form برگ درخواست
continued form دنباله
form letter فرم نامه
form letters فرم نامه
boat form شکل قایقی
registration form فرم ثبت نام
form cutter دستگاه فرز پروفیل
continuous form ورقه پیوسته
atomic form factor عامل شکل اتمی
free form defects خالی از خطا
form cutting tool قلم تراش
form room [British کلاس درس
form feed character کاراکتر تغذیه فرم
form wound coil سیم پیچ قالبی
free form defects بی خطا
form letter program برنامه فرم نامه
FI'll in the job application form. این برگ درخواست کاررا پرکنید
customs entry form افهارنامه گمرکی
claim guarantee form مطالبه پرداخت ضمانتنامه
form cutting tool اسکنه
data entry form فرم ورودی داده ها
twist boat form شکل قایق تابدار
atomic form factor ضریب پراکندگی اتمی
skew boat form شکل قایقی تابدار
collapsible form work قالب قطعات پیش ساخته بتونی
To form a queue. To line up. صف بستن ( کشیدن )
personalized form letter فرم شخصی
contract in set form قرارداد تیپ
backus naur form قرارداد ثبت شدهای که برای توضیح نحو یک زبان برنامه نویسی استفاده میشود
short form bill of exchange بارنامه ملخص
Would you mind filling in this registration form? آیا ممکن است این فرم را پر کنید؟
biographical information blank form فرم پر نشده بیوگرافی افراد
free form text chart جدول نوشتاری بفرم ازاد
minnesota paper form board ازمون جااندازی کاغذی مینه سوتا
still life نقش اشیاء
take one's own life خودکشی کردن
mean life عمر متوسط
mean life عمر میانگین
life دوام
That's (just) the way it [life] goes. زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
Not on your life. <idiom> مطمئنا نه
life حیات
to g. out life جان دادن
to g. out life مردن
life جان
life زندگی
still life تصاویراشیاء بی جان
life less بی ابادی
life less بیروح
life less بیجان
life like واقع نما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com