Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
life-cycles
چرخه زندگی
Other Matches
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
cycles
چرخه زدن
cycles
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
cycles
:بصورت دورانی فاهر شدن
cycles
بصورت متناوب فاهر شدن
cycles
سواردوچرخه شدن
cycles
دور
cycles
چرخ چرخه
cycles
: دور
cycles
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycles
تعداد دفعات تکرار یک حلقه
cycles
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycles
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycles
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles
دوره
cycles
تناوب پریود سیکل
cycles
تاکت
cycles
زمانه
cycles
عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
cycles
سیکل مدار
cycles
دوره عملیات یابازی
cycles
گردش
cycles
چرخه
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
cycles
سیکل
cycles per second
چرخه در ثانیه
cycles per second
هرتز
cycles per second
حلقه درثانیه
cycles per second
دور در ثانیه
cycles
دوران
cycles
حلقه
cycles
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles
دوره گردش
cycles
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles of loading
دورههای بار
life right
حق عمری
for life
مادام العمر
for one's life
از بیم جان
to g. out life
مردن
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
for one's life
برای حفظ جان
take one's own life
خودکشی کردن
life less
بی ابادی
to g. out life
جان دادن
to the life
با کمال دقت
To do well in life .
در زندگی ترقی کردن
way of life
فعالیتهای روزانه
mean life
عمر متوسط
mean life
عمر میانگین
the a of life
شام عمر
life
دوران زندگی
Way of life.
راه ورسم زندگی
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
useful life
عمر مفید
That's (just) the way it
[life]
goes.
زندگی حالا اینطوریه.
[اصطلاح روزمره]
life less
بیروح
life less
بیجان
life
مدت
life
عمر رمق
life
شور و نشاط
life
حیات
life
زندگی
life
موجودات حبس ابد
life
نفس
life
جان
Not on your life.
<idiom>
مطمئنا نه
still life
طبیعت بیجان
life like
واقع نما
still life
تصاویراشیاء بی جان
still life
نقش اشیاء
life
موجود
life
دوام
right of benefit for life
حق عمری
safe life
عمر مطمئن
satiety of life
بیزاری یا سیری از عمر
[چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
sequestered life
گوشه نشینی
scheme of life
رویه زندگی
scheme of life
نقشه زندگی
life motto
شعار زندگی
life long
شریک عمر مادام العمری
sequestered life
زندگی مجرد
life line
بند نجات
staff of life
مایه حیات
staff of life
نان یا چیزی شبیه ان
restoration to life
احیا
life line
طناب وصل به حلقه نجات
single life
تجرد
single life
انفرادی
single life
زندگی مجردی
life line
طناب ایمنی
short life
با عمر قانونی کم
short life
کم دوام
servicae life
عمرخدمتی یکانها
life long
برابر با یک عمر
servicae life
عمر خدمتی وسایل
temporal life
زندگی موقت
restore to life
احیا کردن
marriage life
زندگی زناشویی
light is necessary to life
روشنایی لازمه زندگی است
light is necessary to life
روشنایی برای زندگی لازم است
life rent
اجاره به صورت عمری
life space
فضای زیست
life span
عمر
life style
سبک زندگی
life sustenance
گذران زندگی
life test
ازمون حیات
life time
عمر
life vest
جلیقه نجات
life of Riley
<idiom>
زندگی آسوده داشتن.
life vest
لباس نجات غریق
life vest
کت نجات
life zone
منطقه حیاتی
married life
زندگی زناشویی
married life
تاهل
restore to life
زنده کردن
phases of life
مراحل یاشئون زندگی
restoration to life
زنده سازی
public life
زندگی سیاسی
public life
زندگی در سیاست
prime of life
عنفوان جوانی
prime of life
بهار عمر
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
pon my life
بجان خودم
planetary life
زندگی دربدر
life net
تور نجات
life of riley
روش زندگی خوشایند و پر تجمل
life raft
قایق نجات
life raft
قایق چوبی
[برای نجات غریق]
life zone
منطقه زیست شناسی
tenant for life
شخص دارای حق عمری
high life
نوعی رقص تند
within an inch of one's life
<idiom>
نفسهای آخر را کشیدن
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
time of one's life
<idiom>
زمان عالی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
(the) high life
<idiom>
زندگی تجملاتی
for dear life
<idiom>
دست کشیدن از زندگی
facts of life
<idiom>
حقایق زندگی
Life and property .
جان ومال
She paid for it with her life .
بقیمت جانش تمام شد
To be fed up with life .
اززندگی سیر شدن
To embitter ones life.
زندگی رازهر کردن
To wreck some ones life .
روزگار کسی راسیاه کردن
Life and soul.
جان وروان
He is in fear of his life.
ترس جانش رادارد
While there is life there is hope .
<proverb>
تا زندگى هست امید هست.
life boad
قایق نجات
to claim somebody's life
جان کسی را ستاندن
to claim somebody's life
کسی را هلاک کردن
to claim somebody's life
کسی را قتل کردن
to claim somebody's life
کسی را کشتن
to lose one's life
فوت کردن
to lose one's life
جان دادن
to lose one's life
درگذشتن
to lose one's life
مردن
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
life the hound
<idiom>
زندگی مثل سگ تازی
life of privation
زندگی در سختی
attempt on somebody's life
قصد کشتن کسی
social life
زندگی اجتماعی
quality of life
کیفیتزندگی
life-sized
بهاندازهاصلی
true life
حقیقی وصحیح
true life
واقعی
to saunter through life
عمر را بیهوده وبا ولگردی گذرانیدن
to restorative to life
احیاکردن
to restorative to life
زنده کردن
to restor to life
جان دادن
to restor to life
زنده کردن
to give one's life to please
درعیاشی زیستن
to give one's life to please
خوش گذرانی کردن
to give one's life to please
عیاشی کردن
to fret away ones life
جان خودرافرسودن یاگداختن
the pride of life
بهار عمر
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
the pilgrimage of life
سفرزندگی
the life of a contract
مدت یک قرارداد
true life
مطابق زندگی روزمره
useful life of an investment
عمر مفیع یک سرمایه گذاری
life-and-death
موقعیتحیاتی - موقعیتمرگوزندگی
life sentence
حکم زندان
fact of life
حقیقتزندگی
love life
زندگی عشقی و جنسی
life sciences
علوم طبیعی
life sciences
علوم زیستی
life sciences
دانش زیستی
life science
علوم طبیعی
life science
علوم زیستی
life science
دانش زیستی
kiss of life
تنفس مصنوعی دهان به دهان
high life
زندگی پر ریخت و پاش
high life
زندگی شیک و پر تجمل
vital to life
واجب برای زندگی
uterine life
زندگی زهدانی
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
full of life
سر زنده
average life
عمر متوسط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com