Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English
Persian
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
Other Matches
blockade
راه بندان
blockade
محاصره دریائیsortie
blockade
مسدود کردن
blockade
محاصره
blockade
انسداد بستن
blockade
راه بندکردن
blockade
سد راه
blockade
سدراه کردن
blockade
محاصره کردن
blockade
محاصره اقتصادی
blockade
بلوکه کردن
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
narcotic blockade
سد تخدیر
Naval blockade .
محاصره دریایی
paper blockade
محاصره بی حاصل
paper blockade
محاصره کاغذی
blockade runner
شخصی یا ناوی که ازمحاصره دشمن میگذرد
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .
محاصره اقتصادی
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
lift
آسانسور
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift well
چاه اسانسور
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
فرفیت
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift well
چاه بالابر
lift
سرقت ترقی
lift
بار زدن
lift
جرثقیل
lift
حمل و نقل هوایی
lift
بالابردن
lift
بالا دادن
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
مقدورات هوایی
lift
دزدی
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
پیشرفت
lift
ترفیع اسانسور
lift
بالارو
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
اسانسور
lift
حمل کردن
lift
برا
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
بالارفتن
lift
سرقت کردن
lift
بالابر
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift
بلند کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالا بردن
lift
بالابری
lift
از جاکندن
lift
دزدیدن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
to lift up one's heel
لگد زدن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to lift up one's horn
مغرور بودن
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
shoe lift
پاشنه کش
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand
سوگند خوردن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
static lift
برای استاتیک
suction lift
بلندی مکش
suction lift
ارتفاع مکش
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
مهار بالایی
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
translational lift
برای انتقالی
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
lift cord
طناببالابر
lift span
پلبالارو
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
scenery lift
چشماندازآسانسور
olympic lift
کنده یک چاک
economic lift
عمرقانونی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
lift coefficient
ضریب برا
assault lift
ترابری هجومی
lift control
کنترل اسانسور
dead lift
کوشش بیهوده
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
lift curve
منحنی برا
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
lift dumper
کاهنده برا
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
asymmetrical lift
برای نامتقارن
lift axis
محور برا
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
false lift
برای کاذب
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
dynamic lift
برای دینامیکی
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
economic lift
عمر قانونی وسیله
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift
مرکز برا
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
lift fire
بلند کردن اتش
airborne lift
بار هوابرد
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift truck
لیفتراک
ski lift
تخت روان
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
ski lift
تله اسکی
lift vector
بردار برا
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift shaft
محور بالابر
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift frequency
تناوب حمل و نقل
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
airborne lift
تناژیکان هوابرد
lift pass
پاس عمقی
lift pump
تلمبه کششی
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
direct lift control
کنترل مستقیم برا
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
air lift pump
پمپ حبابی
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
high lift configuration
شکل برای زیاد
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
slope of lift curve
شیب منحنی برا
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
lift cord lock
قفلطناببالابر
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
high lift device
وسایل برای زیاد
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
high lift system
سیستم برای زیاد
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
vertical lift bridge
پل بالارو
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
leg lift and side roll
کنده سرانبون
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
lift-fan air inlet
مدخلهوایهواکششچپ
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com