English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English Persian
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
Other Matches
cruise عبور کردن
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise گشت زدن
cruise سفر دریایی
fast cruise ازمایش سریع ناو در بندر
cruise missile موشک کروز
cruise valve سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
fast cruise ازمایش حرکت سریع ناو
cruise missile موشک هدایت شونده کروز
cruise missiles موشک کروز
cruise missiles موشک هدایت شونده کروز
lift well چاه اسانسور
lift well چاه بالابر
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift آسانسور
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift یک وهله بلندکردن بار
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift مقدورات هوایی
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift بالابری
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift دزدی
lift سرقت ترقی
lift بالارفتن
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift بالارو
lift بالا دادن
lift بلند کردن
lift دزدیدن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift بالا بردن
lift سرقت کردن
lift بالابر
lift برداشتن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift رفع کردن
lift بالارو دامنه بالابری
lift از جاکندن
lift برا
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel لگد زدن
ti lift one's head نیرو گرفتن
to lift up one's horn مغرور بودن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
to lift one's hand سوگند خوردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
olympic lift کنده یک چاک
shoe lift پاشنه کش
suction lift ارتفاع مکش
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift بلندی مکش
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
static lift برای استاتیک
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift a blockade محاصره را پایان دادن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
economic lift عمر قانونی وسیله
assault lift ترابری هجومی
dead lift کوشش بیهوده
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
lift axis محور برا
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift control کنترل اسانسور
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve منحنی برا
airborne lift بار هوابرد
lift coefficient ضریب برا
airborne lift تناژیکان هوابرد
lift dumper کاهنده برا
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
jet lift استفاده از تراست موتورجت
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
dynamic lift برای دینامیکی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
center of lift مرکز برا
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
asymmetrical lift برای نامتقارن
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire بلند کردن اتش
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
lift valve سوپاپ بالارونده
ski lift تله اسکی
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
ski lift تخت روان
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift shaft محور بالابر
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
lift pump تلمبه کششی
lift pass پاس عمقی
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
lift cord lock قفلطناببالابر
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
direct lift control کنترل مستقیم برا
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
air lift pump پمپ حبابی
high lift configuration شکل برای زیاد
vertical lift bridge پل بالارو
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift drag ratio نسبت برا به پسا
gas lift module مخزنمرتفعگاز
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
slope of lift curve شیب منحنی برا
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
high lift device وسایل برای زیاد
high lift system سیستم برای زیاد
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg lift and side roll کنده سرانبون
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com