Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
lift vector
بردار برا
Other Matches
vector analysis
[vector calculus]
حساب برداری
[ریاضی]
vector potential of a solenoidal vector
پتانسیل برداری بردارسولنئیدی
vector
مسیر جهت
vector
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector
شکل حروف در یک نوشتار رسم شده با کمک منحنی و خط وط.
vector
مختصاتی که حاوی مقدار پایه و جهت است
vector
آدرسی که کامپیوتر را به محل جدید حافظه هدایت میکند
vector
سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
vector
حامل بردار
vector
خط سیر
vector
برداری
vector
حامل
vector
مسیر ناوبری هواپیما
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector
خط پرتاب بمب یاگلوله
vector
پردار
vector
بردار
vector
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
flux of a vector
شاره بردار
vector calculus
حساب برداری
[ریاضی]
voltage vector
بردار ولتاژ
location vector
بردار مکان
[ریاضی]
light vector
بردار نور
interrupt vector
بردار وقفه
initial vector
مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
field vector
بردار میدان
poynting's vector
بردار پوینتینگ
dope vector
بردار خصیصه نما
dope vector
خصیصه نما
Euclidean vector
بردار اقلیدسی
[ریاضی]
vector field
میدان برداری
[ریاضی]
[فیزیک]
position vector
بردار مکان
[ریاضی]
radius vector
بردار مکان
[ریاضی]
dope vector
بردار
vector space
فضای برداری
[ریاضی]
vector processor
پردازنده برداری
preset vector
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
radius vector
بردار شعاعی
radius vector
شعاع حامل
vector power
توان برداری
state vector
بردار وضعیت
state vector
بردار حالت
vector pair
زوج برداری
vector graphics
نگاره سازی برداری
vector field
میدان برداری
vector display
نمایش برداری
vector diagram
نمودار برداری
polar vector
بردار قطبی
vector product
حاصلضرب برداری
vector psychology
روانشناسی بردار نگر
state vector
بردار حلات
wind vector
جهت حرکت باد
wind vector
سمت باد
wave vector
بردار موج
vector sights
دوربینهای نشانه روی بمب دوربینهای جانبی
magnetic vector
بردار مغناطیسی
magnetization vector
بردار مغناطیس کنندگی
normal vector
بردار عمود
normal vector
بردار قائم
vector quantity
کمیت برداری
vector quantities
اندازههای برداری
vector analysis
تحلیل برداری
circulation of a vector
چرخه بردار
arthropod vector
کنه ارتروپود
basis vector
بردار پایه
[ریاضی]
vector space
فضای خطی
[ریاضی]
vector product
ضرب خارجی
[ریاضی]
vector product
ضرب برداری
[ریاضی]
axial vector
بردار محوری
code vector
بردار رمز
arthropod vector
کنه خونخوار
burgers vector
بردار برگرز
vector/waveform monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
magnetic vector potential
پتانسیل بردار مغناطیسی
magnetic field vector
بردار میدان مغناطیسی
distance vector protocols
اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
vector data aggregate
بردار اطلاعات مجتمع
vector graphics display
بردار نمایش گرافیکی
fallout wind vector plot
طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift well
چاه اسانسور
lift
بالابر
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
از جاکندن
lift well
چاه بالابر
lift
بالا دادن
lift
برا
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
دزدیدن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
بالابردن
lift
ترفیع اسانسور
lift
پیشرفت
lift
سرقت ترقی
lift
دزدی
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
بالابری
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالارفتن
lift
سرقت کردن
lift
بالارو
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
جرثقیل
lift
بار زدن
lift
مقدورات هوایی
lift
فرفیت
lift
حمل کردن
lift
اسانسور
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
بلند کردن
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift
بالا بردن
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift
آسانسور
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
topping lift
مهار بالایی
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
total lift
برای کل
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
translational lift
برای انتقالی
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift cord
طناببالابر
lift span
پلبالارو
scenery lift
چشماندازآسانسور
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
lift arm
دستهبالابر
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
lift bridge
پلبالارو
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift dumper
کاهنده برا
lift curve
منحنی برا
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift control
کنترل اسانسور
lift coefficient
ضریب برا
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift shaft
محور بالابر
lift pump
تلمبه کششی
lift pass
پاس عمقی
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
false lift
برای کاذب
dead lift
کوشش بیهوده
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
airborne lift
بار هوابرد
airborne lift
تناژیکان هوابرد
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift
تله اسکی
ski lift
تخت روان
assault lift
ترابری هجومی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift
برای نامتقارن
economic lift
عمرقانونی
economic lift
عمر قانونی وسیله
dynamic lift
برای دینامیکی
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift
مرکز برا
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
suction lift
بلندی مکش
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
lift axis
محور برا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com