English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
light load period زمان بار کم
Other Matches
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
light load بارک
light load test ازمایش بار جزئی
light load density تراکم بار کم
light-load adjustment screw پیچ تنظیم فشار نور
period عادت ماهانه
period زمان تناوب پریود
period نوبت مرحله
period زمان تناوب دوره
period مدت زمان
on period مدت رسانایی
off period مدت نارسانایی
period گذشت زمان
period فاصله زمان
period دوره زمان
at a later period در موقع دیگر
at a later period بعدها
period آمریکا # علامت چاپ در انتهای متن .
period تناوب
period دوره
period پایان
period حد
period طمث
period قاعده زنان
period جمله کامل
period نقطه پایان جمله
period مکث
period نوبت ایست
period گردش
period عصر
period وقت روزگار
period گاه
period موقع
period مدت
period نتیجه غایی
period نقطه
period زمان
period دوره تناوبی
period دوران
period روزگار نوبت
period لحظه
period کمال
period منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period دوره تناوب
period of grace مهلت پرداخت
payback period دوره برگشت
curfew period ساعات منع عبور و مرور
curfew period ساعات خاموشی
critical period دوره شاخص
period of hire مدت اجاره
orbital period پریود اربیتالی
payback period دوره برگشت سرمایه
period of grace ضرب الاجل
period of delivery دوره تحویل
period of concentration می پیماید
period of concentration در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
period of concentration زمان تمرکز
design period مدت طرح
payout period دوره بازگشت سرمایه
payoff period دوره بازگشت سرمایه
idle period پریود بی باری
period of grace مهلت
critical period دوره بحرانی
payback period دوره بازپرداخت
budget period زمان بودجه
budget period دوره بودجه
neonatal period دوره نوزادی
blocking period دوره وقفه
limitation period دوره محدودیت
limitation period مدت مرور زمان
action period دوره کنش
measuring period دوره سنجش
measuring period مدت سنجش
For a period of one month. به مدت یک ما ؟
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
coking period زمان کک سازی
cooling period زمان بازار خراب کن
cooling period زمان انتظار
control period مدت زمان کنترل و بررسی اماد
control period دوره کنترل اماد
contract period مدت قرارداد
contract period دوره قرارداد
oxidizing period دوره اکسیداسیون
oxidizing period دوره احیاء
conducting period دوره رسانایی
orbital period تناوب مداری
base period زمان مبنا
period of instrument دوره سنجه
latent period دوره کمون مرض
idle period زمان توقف
idle period دوره استراحت
synodic period پریودهلالی
synodic period دوره تناوب هلالی
synodic period month lunar
gurantee period مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
gurantee period دوره نگهداری تاسیسات
guarantee period مدت تضمین
guarantee period دوره ضمانت
grace period دوره مهلت
germinal period دوره نوجنینی
impluse period زمان تناوب ضربه جریان
wave period زمان تناوب امواج دریا
the girls of the period دختران امروزی
latency period دوره نهفتگی
transition period دوره انتقال
period of incubation دوره نهفتگی
infection period دوره نهفتگی
transition period دوره گذار
transattack period مدت ادامه تک اتمی
transattack period زمان اجرای تک اتمی
induction period دوره انگیزش
incubation period دوره رشد نهفته
to put a period to بپایان رساندن
third long period تناوب بزرگ مرتبه سوم
sidereal period پریودنجومی
sidereal period دوره تناوب نجومی
short period دوره کوتاه
probationary period دوره ازمایشی
probationary period دوره ازادی مشروط
melting period دوره ذوب
practice period دوره تمرین
porolongation of a period تمدید مدتی
earthquake period دوره تناوب زلزله
period of vibratio دوره ارتعاش
period of roll زمان تناوب چرخش
period of roll دوره تناوب
period of production دوره تولید
period of prescription مدت مرور زمان
production period دوره تولید
extra period وقت اضافی
pulse period تناوب پالس
second long period تناوب بزرگ دوم
scan period دورهء پویش
right for a prescribed period رقبی
retrace period دوره بازگشت
retention period دوره ابقا
rest period دوره استراحت
remainder of the period باقیمانده مدت
first long period تناوب بزرگ اول
refractory period دوره بی پاسخی
financial period دوره مالی
reasonable period مدت معقول
period of office دوره تصدی
time period دوره زمان
three-month period دوره سه ماهه
quarterly period دوره سه ماهه
three-month period سه ماه
quarterly period سه ماه
cooling-off period دوره ملایمت
cooling off period دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
time period فاصله زمان
maintenance period زمان تعمیرات
cooling off period دوره ملایمت
long period دوره بلند مدت
maintenance period دوره نگهداری
maintenance period دوره تعمیرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
Safavid period دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
time period گذشت زمان
cooling-off period دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
half life period تناوب یا دوره نیم عمر
right of benefit for a prescribed period حق رقبی
long run period دوران محاسبه بلند مدت
absolute refractory period دوره بی پاسخی مطلق
relative refractory period دوره بی پاسخی نسبی
grant a period of grace مهلت دادن
waiving of the remainder period بذل مدت
waiving of the remainder period marriage temporary a of
credit for an unlimited period اعتبار برای مدت نامحدود
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
grant a period of grace ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
fundamental period vibration دوره اصلی ارتعاش
grant a period of grace امهال
period/stretch/lapse of time دوره زمان
period/stretch/lapse of time گذشت زمان
period/stretch/lapse of time فاصله زمان
to load off خالی کردن
load فرفیت بارگیری
load بار زدن
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load فرفیت
load بار فشار
load شارژ کردن
load گذاشتن
load بار کردن پر کردن
load فشنگ گذاری
load فشنگ
load محموله
load بارگیری کردن
load ذخیره گذاری کردن
load بار گیری شدن
load فیلم
load سنگین کردن
load گرانبارکردن
load عملکردماشین یا دستگاه
load عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load بارالکتریکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com