Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
light lock
درب نوربند
light lock
نوربند
Other Matches
to lock off
جدا کردن
lock out
قفل کردن
lock out
بسته شدن کارخانه
lock out
تعطیل کارخانه
lock out
درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
lock out
حبس کردن
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
lock on
باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
lock out
حبس کردن تحریم کردن
lock up
وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
to lock out
پشت در
to lock out
نگاه داشتن
lock up
<idiom>
اطمینال کامل از موفقیت
lock up
زیر قفل نگه داشتن
lock up
وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
lock up
توقیف بازداشت کردن حبس کردن
lock up
حبس
lock up
بازداشتگاه
lock up
حبس کردن
lock up
در محلی محصور کردن
lock in
از بیرون در را روی کسی بستن
lock
چفت و بست مانع
lock
قفل کردن بستن قفل
lock
محکم نگهداشتن
lock
چفت
lock
قفل شدن گیره دریچههای کانال ناو
lock
چفت شدن
lock
سد متحرک
lock
قفل گلنگدن
lock
بوسیله قفل بسته ومحکم شدن محبوس شدن
lock
قفل شدن
lock
راکدگذاردن
lock
بغل گرفتن
lock
محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
lock
سدبالابر چشمه پل
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock
عمل جلوگیری از نوشتن روی فایل
lock
قفل
lock
طره گیسو
lock
دسته پشم
lock
قفل چخماق تفنگ
lock
قفل کردن
lock away
درجای قفل شده نگه داشتن
lock
مانع دستیابی به سیستم یا فایل شدن
two bolt lock
قفل دو زبانه
gust lock
قفل داخلی سطوح فرامین که از حرکت انها در اثر باد شدیدجلوگیری میکند
goldie lock
فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
arm lock
قفلبازو
flint lock
چخماقی
under lock and key
زیر قفل
check lock
ساعت امتحان کننده
check lock
مهره پشت گیر
canal lock
سرمتحرککانال
air lock
دریچه هوابند
hydraulic lock
قفل هیدرولیکی
vapor lock
قطع کامل جریان سیال
bail lock
قفل قرقره ماهیگیری
ignition lock
قفل موتور
ankle lock
فیتیله پیچ
switch lock
دکمهقفل
tape lock
قفلنوار
keep under lock and key
مهر و موم کردن
tubular lock
قفلمیلهای
swivel lock
قفلچرخان
flint lock
تفنگ
column lock
قفلپایه
drawbar lock
قفلمیلهکشنده
firing lock
قفل اتش
equipment lock
قفلتجهیزات
door lock
قفل در
elf lock
گیس جنی
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
door lock
قفل
lock dial
تنظیمقفل
elf lock
زلف ژولیده
elf lock
موی درهم برهم
door lock
کلید خانه
dead lock
مانع
dead lock
گیر کردن گیر
lock-chamber
منفذقفل
lock switch
کلیدقفل
control lock
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
cycle lock
قفلدوچرخه
cylinder lock
قفل میلهای
lock ring
حلقهقفل
lock rail
ریلقفلشده
dead lock
وقفه
dead lock
کوچه بن بست
die lock
گیره حدیده
dead lock
اشکال
key lock
قفلرمزی
time lock
گاه قفل
lock code
رمز قفل
lock step
غیر قابل انعطاف
lock torque
قفل پیچش
lock washer
واشر پشت گیر
lock washer
واشر قفلی
net lock
سیم بند چهارراه
net lock
قفل چهارراه
lock hospital
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
percussion lock
ماشه تفنگ
pollack or lock
یکجور ماهی روغن
lock step
گیردار
lock step
محدود
air lock
اطاقک فشارهواپیما
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
mortise lock
قفل و بست
lock chain
زنجیربرای بستن چرخ
lock nut
مهره قفلی
lock nut
مهره پشت گیر
lock option
اختیار کاربرد قفل
lock spit
شیاری که مسیر راه را نشان میدهد
lock spring
قاب ساعت فنری
putlog or lock
تیر افقی
lock-up garage
صندوقامانات
safety lock
ضامن اسلحه
advisory lock
قفلی که فرآیند روی یک قسمت از فایل می گذارد تا سایر فرآیندها به آن داده دستیابی نداشته باشند
safety lock
قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
rim lock
قفل دو راه
combination lock
قفل حروفی
letter lock
قفل حروفی
safety lock
چفت ضامن سلاح
rim lock
سیم بند دو راه
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
scalp lock
کاکل
time lock
قفل ساعتی
puzzle lock
قفل رمزی
putlog or lock
زیرتختهای
putlog or lock
چوب بست
air lock
راهروی فشار
safety lock
قفل ضامن
camera platform lock
محلقفلدوربینبهپایه
steering column lock
قفل فرمان اتومبیل
laboratory air lock
آزمایشگاهحبسهوا
steering wheel lock
قفل غربالک
scroll lock key
کلید Lock Scroll
horizontal motion lock
دستهتنظیمافقی
blade tilting lock
قفلتیغهواژگون
num lock key
کلید Lock Num
num lock key
کلیدی که کارایی قسمت عددی صفحه کلید را از کنترل نشانه گر به ورودی عددی تط بیق میدهد
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
mortise dead lock
قفل توکار
lock with wooden bolt
کلیدان
outside hook and overan lock
لنگ تندر
side wall of a lock
بدنه سد دریچهای
lock in base tube
لامپ قفلی
lift cord lock
قفلطناببالابر
Luer-Lock tip
نوکلاک
Luer-Lock tip
لوئر
caps lock key
کلید Lock Caps
lock filling intake
قفلمکش
To insert the key in the lock.
کلید را به قفل زدن
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
rip fence lock
قفلشکافنردهای
lock emptying system
قفلسیستمتخلیه
shift lock key
دکمهقفل
lock, stock, and barrel
با همه چیز
side-tilt lock
قفلکنندهکناری
air lock caisson
صندوقه تحت فشار
lock filling opening
قفلبازکنندهمکش
The key stuck in the door lock .
کلید درقفل گیر کرد
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
external tooth lock washer
قفلواشوندهدندانهای
interior door lock button
دکمهقفلدستگیرهداخلیدر
lock filling and emptying opening
قفلبازوبستهکردنوتخلیهوپرکردن
lock filling and emptying system
دستگاهتخلیهوپرکردن
internal tooth lock washer
واشرداخلدندانهای
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen
<proverb>
کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
lock the barn door after the horse is stolen
<idiom>
نوشدارو پس از مرگ سهراب
light-well
[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
on/off light
چراغروشن
light
چراغ برق
light
بچه زاییدن
light come light g
باد اورده را باد
light come light g
میبرد
to s e the light
توی خشت افتادن
light-well
[حیاط کوچک برای عبور نور]
to s e the light
بدنیا امدن
light
نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
to i. light from anything
حائل نورشدن
to come to light
معلوم شدن
to come to light
روشن شدن
in light of
<idiom>
به علت
light
سبک
light
نور
light
چراغ راهنمایی
light
چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light
منبع نور سیگنال نور
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light
امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
light
<adj.>
رنگ روشن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
light
پرتوافکندن نور
light
نوردادن
Something light, please.
لطفا یک چیز سبک.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com