Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
light screen
پرده نور
light screen
صفحه نور
Other Matches
screen
محافظ
screen
جدار
screen
الک پرده چتر
screen
نقاب
screen
پاسیوری کردن
screen
escort :syn
screen
سد کردن
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen
صفحه
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screen
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen
انتخاب کردن
screen
تیغه
on screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
on-screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
screen
غربال
screen
صفحه تلویزیون
screen
پرده سینما
screen
پرده
screen
دیوار تخته حفاظ
screen
تور سیمی پنجره توری دار
screen
الک کردن غربال کردن
screen
تور سیمی نصب کردن
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen
روی پرده افکندن
screen
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen
پرده پوشش
screen
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
صفحه تصویر
to screen
[from]
[با پرده]
محافظت کردن
[از]
screen
جدا کردن
one way screen
اینه یکسویه
screen
اشغالگیر
full screen
تمام صفحه
touch screen
صفحه نمایش لمسی
viewing screen
صفحه تصویر
fire screen
پنجره بخاری
graphics screen
صفحه گرافیکی
smoke screen
پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
monitor screen
صفحهنمایشگر
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
focusing screen
شیشه مات
fluorescent screen
صفحه فلورسنت
acoustic screen
تور سیمی قابل نفوذ صدا در میکروفن
fluorescent screen
صفحه فلوئورسان
startup screen
متن یا گرافیک نمایش داده شده در حین اجرای برنامه کاربردی یا کتاب چند رسانهای
flashback screen
توری مانع شعله
vieming screen
صفحه تلویزیون
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
to screen a scene
در روی پرده نشان دادن
brass screen
توری برنجی
flat-screen
تخت
metallized screen
صفحه تصویر الومینیمی
splinter screen
پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
start up screen
صفحه اغازگر
aluminized screen
صفحه تصویر الومینیمی
TFT screen
SCREEN TRANSISTOR FILM THIN
TFT screen
روش ایجاد صفحه نمایش LCD با کیفیت بالا در کامپیوترهای Laptop
tilting screen
صفحه نوسان کننده
On the movie screen.
روی پرده سینما
antisubmarine screen
پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
band screen
صافی مخازن
splash screen
صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
projection screen
صفحهنورافکن
screen case
صفحهنمایش
screen print
چاپتصویر
bar screen
دریچه مشبک
bar screen
ریچه مشبک
screen window
پوششپنجره
bar screen
غربال
bar screen
سرند
small screen
صفحهتلویزیون
road screen
پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
screen capture
جذب صفحه نمایش
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
screen dump
روبرداری صفحه
screen dump
رونوشت صفحه نمایش
screen factor
ضریب شبکه
screen font
فونت یا قلم صفحه نمایش
screen generator
مولد صفحه
screen generator
مولد صفحه نمایش
altar-screen
[پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
radar screen
indicator position plain :syn display radar
radar screen
صفحه تصویر رادار
picture screen
صفحه تصویر
luminescent screen
صفحه تصویر روشن
magnetic screen
سپر مغناطیسی
magnetic screen
حفاظ مغناطیسی
moving screen
گشتی ممانعتی
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
chancel-screen
[پرده ای که محراب را از کلیسا جدا می کند.]
moving screen
پوشش ممانعتی
off screen buffer
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
off screen formatting
قالب بندی نامریی
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
on screen formating
قالب بندی مرئی
panel screen
صفحه
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
screen pipe
لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
silver screen
سینما
side screen
چادر افتاب گیر
split-screen
صفحه شکافته
split-screen
صفحه شکسته
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
screen size
اندازه صفحه
screen update
بروز دراوردن صفحه
split screen
صفحه شکافته
silver screen
پرده سینما
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
smoke screen
پرده دود
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
screen grid
شبکه پردهای
screen grid
توری غربال
screen memory
خاطره پوشان
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
split screen
صفحه شکسته
smoke screen
موجب تاریکی وابهام
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
screen position
مکان صفحه
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
wind screen wiper
برف پاک کن
eighty column screen
صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
to screen one's eyes from the sun
از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
luminescent screen tube
لامپ تصویر روشن
full screen editing
ویرایش تمام صفحه
full screen terminal
پایانه تمام صفحه
youch sensitive screen
صفحه حساس به تماس
bit mapped screen
pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
bit mapped screen
RA قرار گیرد
anti dazzle screen
شیشه نورگیر
ansi screen control
کنترل صفحه نمایش ANSI
screen saver utility
برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
mirror backed screen
صفحه تصویر الومینیمی
metal backed screen
صفحه تصویر الومینیمی
screen grid voltage
ولتاژ شبکه پردهای
anti dazzle screen
شیشه ضد نور
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
air operated pendulum type screen wiper
بادامک پاندولی بادی
to come to light
معلوم شدن
very light
خیلی سبک
very light
خیلی روشن یا کم رنگ
in the light of
بشکل
inward light
اشراق
light out
بسرعت ترک کردن
first light
سپیده دم
first light
افق نجومی
first light
فلق صبح
first light
اولین طلیعه خورشید
to s e the light
بدنیا امدن
inward light
نور باطنی
light out
ناگهان رفتن
to come to light
روشن شدن
to s e the light
زاییده شدن
to i. light from anything
حائل نورشدن
inward light
نور داخلی
to s e the light
توی خشت افتادن
in the light of
نظریه
in the light of
از لحاظ
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light come light g
میبرد
light value
مقدار نور
light come light g
باد اورده را باد
light
چراغ برق
light
بچه زاییدن
light
نور
light
نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
light-well
[حیاط کوچک برای عبور نور]
light
امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
light
<adj.>
رنگ روشن
Something light, please.
لطفا یک چیز سبک.
on/off light
چراغروشن
light-well
[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
come to light
<idiom>
آشکارشدن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
at first light
در اولین روشنایی روز
light
روشنایی
in light of
<idiom>
به علت
on/off light
خاموش
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light
منبع نور سیگنال نور
light
چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light
سبک
light
روشن
light
روشن کردن
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
light
نوردادن
light
پرتوافکندن نور
light
چراغ راهنمایی
make light of
سبک گرفتن
fan light
پنجره بالای در
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com