English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
limit gage وسیله سنجش تلرانس
Search result with all words
cylinderical limit gage دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
Other Matches
gage سنجیدن
gage میله اندازه گیر
gage میزان اندازه گیری
gage سنج
gage گیج
gage اندازه نما
gage وثیقه گذاردن
gage ازمایش کردن
gage گرو
gage بند تفنگ
gage اشل اندازه گیر
gage : گرو
gage وثیقه
gage رجزخوانی
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
gage شرط بستن متعهد شدن
gage :
gage درجه
gage اندازه وسیله اندازه گیری
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
density gage چگالی سنج
gage pressure فشار گیج
center gage مرکز سنج
camber gage دستگاه اندازه گیری زاویه کمبر
gage pressure فشار مانومتری
gage tube لوله پیتو
gage length طول قطعه مورد ازمایش
flow gage جریان سنج
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
feeler gage فیلر
dial gage دستگاه اندازه گیری تغییربعدهای بسیار کوچک
rain gage وسیله سنجش میزان بارندگی
depth gage عمق سنج
gage=gauge مدرج کردن
gage=gauge اندازه زدن اشل
vacuum gage خلاء سنج
pressure gage فشارسنج
level gage اندازه گیر سطح
accuracy to gage دقت سنجش
tire gage دستگاه ازمایش باد لاستیکهای اتومبیل
oil gage گیج روغن
oil gage عقربه نشان دهنده روغن
oil gage نشاندهنده سطح روغن
petrol gage دستگاه اندازه گیری بنزین
radius gage شابلون شعاع
rain gage باران سنج
rivet gage فاصله بین دو ردیف پرچ
screw gage شابلون پیچ
gauge=gage درجه
gauge=gage اندازه
evaporation gage دم سنج
evaporation gage بخارسنج
angle gage نقاله زاویه یاب
drop gage فشار سنج
gage=gauge شابلون
gage=gauge پیمانه اندازه
accurate to gage دقت در سنجیدن
accuracy to gage دقت اندازه گیری
gauge=gage شابلن
gage=gauge درجه
gauge=gage مدرج کردن
gauge=gage اندازه کردن اشل
gauge=gage پیمانه
snow gage برفسنج
standard rain gage باران سنج معمولی
fule level gage دستگاه اندازه گیری سطح سوخت
spring pressure gage فشارسنج فنری
oil level gage دستگاه نشاندهنده سطح روغن
micro pressure gage فشارسنج دقیق
light gage beam تیر سبک وزن
dial bench gage میز اندازه گیری
water level gage تراز سنج
air pressure gage فشار سنج
bourdon pressure gage فشار سنج بوردون
dial depth gage عمق سنج مدرج
commercial light gage sheet ورق فریف تجارتی
air brake pressure gage مانومتر با ترمز هوایی
limit حریم
there is no limit to it حد ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
there is no limit to it حدی بران متصور نیست
limit پایان
limit مسافت یا مدت مسابقه
limit کران
limit محدود
limit منحصر کردن
limit معین کردن
limit محدود کردن
limit اندازه وسعت
limit محدود کردن تعیین کردن حد
to limit something چیزی را محصور کردن
without limit بی حد بی اندازه نامحدود
limit حد [ریاضی]
limit حدود
limit کنار
limit حد
to have a limit [of up to something] [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
price limit حد قیمت
proportional limit حد خطی
plastic limit حد خمیری
physiological limit کران فیزیولوژیکی
liquid limit حد جاری شدن
magnetic limit مرز مغناطیسی
lower limit حد پایین
lower limit حد پائینی
lower limit حد تحتانی
lower limit کران پایین
lower limit حد پایینی
load limit اندازه بار
load limit حد بار
liquid limit حد سیلان
proportional limit حد نسبی
roche limit حد روش
transmission limit محدوده فرافرستی
upper limit حد بالایی
upper limit حد فوقانی
upper limit حد بالا
age limit محدودیت سنی
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
to have a maximum limit [of something] [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
what is the limit on my account? حد اعتبار حساب من چقدراست؟
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer limit حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
tolerance limit خطای مجاز
rupture limit مرز پاره شدن
safety limit حد تامین
shrinkage limit حد انقباض
strain limit حد تناسب میان تنش و انبساط
suction limit حد مکش
tax limit حد مالیاتی
temperature limit مرز دما
liquid limit مرز ابگونگی
flow limit حد بده
creep limit حد خزش
creep limit حد انبساط دائمی
confidence limit حد اطمینان
bag limit حد مجاز صید
audibility limit حد شنودپذیری
acceptance limit حد پذیرش
acceptance limit حد قابل قبول
absorption limit لبه جذب
speed limit حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limit سرعت مجاز
time limit محدودیت زمانی
time limit محدوده زمانی
high limit حد نهایی
critical limit حد بحرانی
cut off limit حد برش
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
flow limit حد جریان
fatigue limit حد خستگی
endurance limit حد دوام مصالح
elastic limit حدالاستیک
elastic limit حد جهمندی
elastic limit حد کشواری
elastic limit مرز ارتجاعی
elastic limit مرز برجهندگی
elastic limit حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit حد کشسانی
elastic limit حد ارتجاعی
detection limit حد اشکارسازی
time limit حد زمانی
liquid limit مرزحالت شلی
limit of fire حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of inflammability حد اتش گیری
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limit of load حد بار گذاری
limit of proportionality حد تناسب
limit of tolerance حد رواداری
limit state حالت حدی
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
limit stop حد ایست
limit switch لیمیت سوئیچ
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
liquid limit حد روانی
liquid limit مرز روانی
liquid limit حدمیعان
liquid limit حد میعان
limit of fire حدود اتش
limit of elasticity حد ارتجاعی
limit of elasticity حد کشسانی
limit check بررسی حدی
limit check مقابله حدود
limit indicator نشاندهنده تلرانس
limit load بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
rated fatigue limit حد دوام نامی
lower flammability limit حد پایینی اشتعال پذیری
rear limit line خطمحدودکنندهعقب
liquid limit test ازمون مرز حالت شلی
liquid limit test ازمون حد روانی
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
limit creep stress حد خزش
prudent limit of endurance حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
average limit of ice حد متوسط یخ
central limit theorem قضیه حد مرکزی
threshold limit values استانه مقدارهای حدی
time yield limit حد تسلیم زمانی
limit state of failure حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com