English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
line abreast کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
Other Matches
abreast برابر
abreast پهلو به پهلو
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line-up به ترتیب ایستادن
on line متصل
on line مستقیم
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
on line درون خطی
off line برون خطی
line-up به خط شدن
line-up ردیف ایستادن تیم
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
off line منفصل
off line قطع
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
off line غیر متصل
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
the line صف
down the line ضربه از کنار زمین
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line by line سطر به سطر
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
down line بار کردن پایین خطی
line : خط
line طرز
line ریسمان
line رسن
line حدود رویه
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line طناب سیم
line خط زدن
line رشته بند
line ردیف
line شعبه
line محصول
line لاین
line رشته
line سطر
line نسب
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line طناب خط
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line : خط کشیدن
line خط صف
line جبهه جنگ
line سیم
line جاده
line خط انداختن در
line در سمت
line صفی در خط
line دهنه
line لجام
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط دوم یافرعی
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
by line خط فرعی راه اهن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
local line خط محلی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
pipe line خط لوله
marriage line گواهینامه ازدواج
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خط بار
mach line موج ضربهای ضعیف
phantom line خط فرضی
lyman line خط لیمان
lumber's line خط سینه ناو
marline or line طناب کوچک دولا
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line دوراهی
phantom line خط سری
lubber's line نشانگر سینه
line width پهنای خط
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
line tester ازمایش کننده خط
line terminal ترمینال خط
line telegraphy تلگراف خطی
line synchronization همزمانی سطور
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line transformer مبدل خط
line officer افسر صف
line switching خط گزینی
out line font فونت متغیر
offside line خط فرضی موازی با دروازه
outhaul line برون کش
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
out line font قلم متغیر
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
line hit اختلال خط
out of line coding کدگذاری برون خطی
orienting line خط توجیه
line inductance اندوکتیویته خط
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
line impedance امپدانس خط
on line operation عمل درون خطی
penny a line پست
on line operation عملکرد درون خطی
on line database پایگاه داده درون خطی
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
median line میانه
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
mason's line ریسمان کار
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
overhead line سیمکشی هوایی
marriage line عقدنامه سند ازدواج
line switching راه گزینی خطی
line of regard خط دید
line of fire خط تیر
line of fall خط فرود گلوله به زمین
line of fall خط فرود
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
line of duty نحوه انجام وفیفه
line of duty مسیر خدمتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com