English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
line balancing تعادل خطی
Other Matches
balancing حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
balancing تراز
balancing متعادل کردن
impedance balancing تعادل امپدانس
balancing act [between something] ایجاد تعادل [بین دو وضعیت]
balancing of portfolio پوشاندن ریسک
balancing reservoir حوض موازنه
balancing reservoir حوض واکاست
impedance balancing تقارن امپدانس
balancing motor موتور تراز کننده
balancing factors عوامل جبرانی
balancing act آشتیدادنچند نفر
sash balancing weight وزنه متعادل کننده
balancing resistance for generator ولتپای مقاومتی مولدها
sash balancing weight پارسنگ
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
on line متصل
down the line ضربه از کنار زمین
on line در خط
on line مستقیم
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line قطع
off line منفصل
the line صف
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
off line غیر متصل
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line of d. حد فاصل
o o line خط تقسیم دیدبانی
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
line by line سطر به سطر
line استرکردن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
mean line خط میان
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
o o line خط دیدبانی سپاه
old line محافظه کار
line of d. مرز
down line بار کردن پایین خطی
out of line خارج از خط جبهه
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
on line help کمک مستقیم
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line <idiom> درآینده
line up <idiom> به صف کردن
line لجام
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
line حدود رویه
line طرز
line جاده
line رشته
line لاین
line طناب سیم
line خط صف
line جبهه جنگ
line سیم
line : خط کشیدن
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line ترازکردن
line پوشاندن
line دهنه
line خط
line طناب خط
line صفی در خط
line در سمت
line محصول
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line ریسمان
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
line رشته بند
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line ردیف
line سطر
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line : خط
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line رسن
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
line synchronization همزمانی سطور
lumber's line خط سینه ناو
line telegraphy تلگراف خطی
marriage line گواهینامه ازدواج
line terminal ترمینال خط
marriage line عقدنامه سند ازدواج
lyman line خط لیمان
mach line موج ضربهای ضعیف
marline or line طناب کوچک دولا
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line width پهنای خط
line transformer مبدل خط
line tester ازمایش کننده خط
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
local line خط محلی
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
load line خط بار
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lubber's line نشانگر سینه
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
penny a line ارزان نویس بی مایه
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
private line خط خصوصی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
orienting line خط توجیه
on line system سیستم درون خطی
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
new line character دخشه تعویض سطر
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line database پایگاه داده درون خطی
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
mason's line ریسمان کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com