Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
line charge compensation reactor
پیچک جبرانگر
line charge compensation reactor
پیچک متعادل کننده
Other Matches
reactor
راکتور
reactor
دستگاه تبدیل انرژی اتمی به حرارتی
reactor
چوک
reactor
پیچک
reactor
واکنشگاه
reactor
عامل عکس العمل
reactor
عامل واکنش
protective reactor
راکتانس محافظ
reactor building
ساختمانرآکتور
nuclear reactor
راکتور هستهای
fission reactor
واکنشگاه هستهای
to shut down a reactor
راکتوری را از کار انداختن
input reactor
پیچک ورودی
input reactor
سلف ورودی پیچک ماقبل
atomic reactor
واکنشگاه اتمی
nuclear reactor
واکنشگاه هستهای
reactor core
هستهرآکتور
nuclear reactor
پیل اتمی
convertor reactor
راکتوری که مواد شکافت پذیررا تولید و هم مصرف میکند
breeder reactor
راکتور زاینده
reactor tank
مخزنرآکتور
reactor vessel
مجرایرآکتور
to shut down a reactor
راکتوری را خاموش کردن
breeder reactor
زایشگر
fusion reactor
راکتوری که در ان جوش هستهای صورت میگیرد
chemical reactor
واکنشگاه شیمیایی
reactor output
توان راکتور
fusion reactor
راکتور فوریونی
reactor control
کنترل راکتور
fission reactor
واکنشگاه اتمی
interphase reactor
پیچک متعادل کننده
compensation
جبران کردن
compensation
غرامت
compensation
جبران خسارت
compensation
خنثی کردن
compensation
غرامت تاوان
compensation
پاداش
compensation
تلافی
compensation
جبران
compensation
غرامت عوض دادن
compensation
تصحیح
compensation
جبران تهاتر
compensation
تعادل کمپنزاسیون
compensation
حقوق و مزد
gas-cooled reactor
رآکتورگازسرد
heavy-water reactor
رآکتورآبسنگین
current limiting reactor
پیچک کاهنده
boiling-water reactor
راکتورآبجوش
pressurized-water reactor
رآکتورفشارآب
fast breeder reactor
رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
gas cycle reactor
راکتور با مدار گردش گازی مسدود
compensation of error
سرشکن کردن خطا
compensation pendulum
فندول متکافی
compensation point
نقطه موازنه
compensation trading
داد و ستد متقابل
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bass compensation
بمرسان
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
frequency compensation
تقویت بسامد
compensation of compass
تصحیح قطبنما
compensation level
تراز موازنه
compensation for defect
ارش عیب
attenuation compensation
تصحیح اعوجاج
compass compensation
تصحیح قطب نما
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
attenuation compensation
جبران میرایی
attenuation compensation
تعادل میرایی
voltage compensation
تعادل ولتاژ
current compensation
جبران جریان
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
claim of compensation
ادعای خسارت
open cycle reactor system
سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
automatic bass compensation
بمرسان خودکار
low frequency compensation
تقویت بسامد کم
workmen's compensation insurance
بیمهء ایام کار
dependency and indemnity compensation
مستمری
dependency and indemnity compensation
حق معیشت
workmen's compensation insurance
بیمهء کار
high frequency compensation
تقویت بسامد زیاد
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
تماس خطوط
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
be charge with
متهم شدن به
in charge
<adj.>
پاسخگو
charge
دستگاه با ماده منفجره
in charge
<adj.>
مسئول
in charge
<idiom>
مسئول بودن
charge
حمله اتهام
in charge
متصدی
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
تصدی
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
charge
متهم کردن
on charge of
به اتهام
charge
اتهام
charge
موردحمایت
charge
پرکردن
charge
مطالبه بها
charge
خطای حمله
charge
حمله به حریف
charge
خرج
charge
خرج منفجره
charge
پر کردن
charge
شارژ کردن شارژ
charge
محفظهای
charge
بار کردن
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
بار
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
بدهکار کردن
charge
متهم ساختن
charge
زیربار کشیدن
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
like charge
قطبهای همنام
like charge
شارژ همنام
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
تصدی
charge
بار الکتریکی
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
عهده داری
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
عهده دارکردن
charge
گماشتن
charge
بار مسئولیت
charge
وزن
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
هزینه
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
equalizing charge
بار برابرکننده
explosive charge
خرج منفجره
explosive charge
خرج سوختار
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
electronic charge
بار بنیادین
telephone charge
هزینه تلفن
extra charge
هزینه فوق العاده
tapering charge
پر کردن شیبدار
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
free of charge
معاف از حقوق گمرکی
supplementary charge
خرج تکمیلی
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
formal charge
بار قراردادی
surface charge
بار سطحی
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
bank charge
هزینههای بانکی
free of charge
رایگان
cratering charge
خرج تخریب
charge pits
چالههای خرج
charge cavity
فرفیت بار
detonating charge
چاشنی
charge balance
موازنه بار
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
charge account
حساب بدهی مشتری
charge a sum to
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln
چیدن کوره
detonating charge
خرج منفجر کننده
coke per charge
ذغال کک شارژ
diamond charge
خرج مربع شکل
diamond charge
خرج چهارگوش
condenser charge
بار خازن
charge d'affaires
کاردار
charge d'affaires
نایب سفارت
charge of the electron
بار الکترون
charge neutrality
خنثایی بار
charge with a fault
تخط ئه کردن
detonation charge
خرج تلاش
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density
چگالی بار
charge daffaires
شارژدافر
detonation charge
خرج انفجار
charge d'affaires
شارژ دافر
charge d'affaires
کاردار سفارت
charge d'affaires
نایب وزیر مختار
trickle charge
پر کردن اهسته
collection charge
هزینه وصول مطالبات
conservation of charge
بقای بار الکتریکی
bring a charge against someone
به کسی تهمت زدن
effective charge
بار موثر
deep charge
خرج عمیق دریایی
deep charge
خرج گود
volume charge
بار حجمی
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
counter charge
تهمت متقابله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com